امام رضا در يک نگاه
نام :علي بن موسي
لقب : معروف :رضا
كنيه : ابوالحسن
پدر و مادر : امام موسي بن جعفر، نجمه (عليهماالسلام )
وقت و محل تولد :11 ذيقعده سال 148 هق در مدينه
وقت و محل شهادت : آخر صفر 203 هجري قمري در سن 55 سالگي ، به وسيله ماءمون ، مسموم و در سناباد نوقان (كه امروز يكي از محله هاي مشهد است ) به شهادت رسيد.
مرقد شريف : مشهد مقدس (يكي از شهرهاي بزرگ ايران )
دوران زندگي :در سه بخش ؛
1 - قبل از امامت 35 سال (148 تا 183 هق )
2 - بعد از امامت ، 17 سال در مدينه
3 - بعد از امامت ، سه سال در خراسان ، كه حساسترين دوره زندگي سياسي آن حضرت در اين سه سال بود
آن حضرت تنها يك فرزند (امام جواد) داشت كه هنگام شهادت پدر، حدود هفت سال داشت .
مادر امام رضا
نجمه خاتون، همسر امام كاظم و مادر گرامي امام رضا و حضرت معصومه
مي باشد. آن حضرت از بانوان بزرگوار از نظر علم و كمالات اخلاقي مي باشد كه تاريخ مثل او را در ميان بانوان عالم به خود كم ديده است. ابعاد شخصيتي و زندگي فردي و اجتماعي وي از نظر علم و آگاهي نسبت به مسايل ديني و عقايد مذهبي و نيز اخلاق و رفتار با همسر و فرزندان، عبادت و بندگي علي رغم آن كه از نظر تاريخي به اجمال بيان شده، ولي با همان ابهامي كه در جزئيات زندگي وي وجود دارد، مي تواند الگويي مناسب و سرمشقي خوب براي بانوان با فضيلت مسلمان قرار گيرد.
که نامهاي مختلفي براي آن بانوي مكرمه در منابع حديثي و تاريخي آمده است كه هيچ منافاتي بين اخبار درباره نام آن بانوي مخدره وجود ندارد شيخ مفيد(ره) مادر امام هشتم را چنين معرفي ميكند: «و اُمّه ام ولدٍ يقال لها: ام البنين» (1)
مادر امام رضا ام ولد بود ام ولد به كنيزاني گفته ميشد كه در خانه مولي خود صاحب فرزند ميشدند (كنيز داراي فرزند) آنچه را كه شيخ مفيد براي آن حضرت به عنوان نام نوشته كنيهاي است كه معروف به آن بوده است و به خاطر داشتن فرزندان (مادر فرزندان) كنيه گرفته است، نام اصلي مادر گرامي حضرت رضا، تكُتم بوده است كه پس از تولد امام رضا از طرف امام كاظم طاهره ناميده است.
.........................................
1- شيخ مفيد، الارشاد، ج 2 ص 247
چگونگي ورود مادر امام رضا به منزل امام کاظم
روايت چگونگي ورود نجمه خاتون به منزل امام صادق و ازدواج با امام کاظم از طرف مرحوم كليني صاحب كافي و از طريق شيخ صدوق نقل شده كه مادر امام كاظم حميده خاتون آن كنيز را خريداري نموده بود كه در خواب پيامبر اكرم ـ ـ را ديد و آن حضرت به او دستور داد كه آن كنيز را به فرزندت موسي هديه كن و آن بانو اين عمل را انجام داد.
براساس روايت كليني امام شخصاً به هشام بن احمر ميفرمايد آيا اطلاع داري فردي از اهل مغرب (كشور آفريقايي) به مدينه آمده است، ... هشام همراه امام پيش مردي كنيزفروش بوده و هفت كنيز در معرض ديد امام آورد حضرتش فرمود آن كنيزي كه مورد نظر ماست آن را بياور، كه مرد كنيز فروش امتناع نمود، و گفت مريض و عليل است فرداي آن روز امام هشام را فرستاد و فرمود هر شرطي گفت قبول كن، تا آن كنيز را از او خريداري كني. كنيز فروش پس از شرايط سخت و گران نمودن قيمت عاقبت آن كنيز را كه ميگفت مريض است به هشام نماينده امام فروخت و علت امتناع آن را از كنيز فروش پرسيد و از سرّي خبر داد كه يكي از بانوان اهل كتاب به او خبر داده بود و هرگز شايسته نيست كه اين بانو در پيش امثال تو باشد او دختري است كه شايسته برترين انسان روي زمين است... چون فرزندي از او نزد مولايش به دنيا خواهد آمد كه در ميان همه اهل شرق و غرب براي او همسنگي نباشد،... هشام احمر گويد: پس از اينكه آن بانو در خدمت امام قرارگرفت امام رضا از او متولد شد.(1)
.....................................................
1- كليني، اصول كافي،ج 1، ص 486
کودکي امام رضا
علي بن موسي الرضا
همانند ساير ائمه طاهرين از همان دوران كودكي رشد و كمال عقلي و اخلاقي فوق العاده اي داشت. پدرش از خود علاقه و اشتياق فراواني نسبت به او نشان مي داد و علوم و معارف و اسرار امامت را به وي تعليم مي داد و در تربيت فرزند خويش مي كوشيد.
امام موسي كاظم براي آنكه شيعيان پس از شهادتش سرگردان و حيران نگردند، مقام شامخ امامت فرزندش علي را به اصحاب نزديك و شيعيان خاص و مورد اعتماد گوشزد مي فرمود. مفضل بن عمر مي گويد: «خدمت امام موسي بن جعفر مشرف شدم در حالي كه فرزندش علي بن موسي الرضا را در دامنش نشانده بود و مي بوسيد عرض كردم: فدايت گردم با مشاهده سيماي اين كودك علاقه و ارادتي برايش در قلبم ريشه دوانيد، كه نظير آن براي احدي جز شما در دلم قرار نگرفته است. حضرت فرمود: نسبت او به من همچون نسبت من به پدرم مي باشد. عرض كردم. آيا پس از شما او صاحب امر و حجت خدا بر روي زمين است؟ فرمود: آري هر كسي از او پيروي كند رستگار گردد و هر كسي از فرمانش سرپيچي نمايد كافر مي گردد.»(۱)
...........................................................................
۱-( محمد بن حسن حر عاملي ، اثبات الهداة، ج 6، ص 21)
القاب امام رضا
در طي حيات پر بركت امام رضا
، القاب متعدد و متنوعي به آن حضرت اختصاص داده شد كه هر كدام بنا بر مناسبتي و براساس ضوابط و شرايطي، تحقق يافت. اين القاب هر يك نشانگر جلوه اي از فضايل و كرامات بي شمار آن حضرت است و گواه ديگري بر عظمت بي انتهاي شخصيت الهي ايشان.
امام موسي بن جعفر فرزند دلبند خويش را همنام جد بزرگوارش اميرالمومنين و جد ديگرش امام سجاد ، علي نام نهادند.
امام كاظم گاهي اوقات او را ابوالحسن خطاب و مي فرمود : « هر گاه فرزندم را صدا مي كنيد، او را ابوالحسن بخوانيد.»
از اين رو، در بسياري از روايات، اگر ناقل سخن حضرت امام رضا باشد، ايشان را ابوالحسن الثاني مي خوانند؛ زيرا ايشان در كنيه نيز با جد بزرگوار خويش مولاي متقيان اشتراك دارند.
برخي از القاب كريمه آن حضرت، عبارتند از: صابر، رضي، وفي، صادق، فاضل، صديق، ضامن آهو، قرة العين المومنين، غيظ الملحدين، هادي، مرشد، سراج ا...، عالم، نورالهدي، راضي، زكي، و ...
كه در كتابهايي همچون منتهي الامال ، بحارالانوار ، علل الشرايع و زيارتنامه آن حضرت، با دقت نظر مي توان علاوه بر اين القاب، به موارد ديگري نيز دست يافت.
لقب رضا براي پيشواي هشتم
معروف ترين لقب امام هشتم رضاست. اما جالب است بدانيد که اين لقب را دشمن امام يعني مامون به آن حضرت داده بود. چنان که طبري و ديگران مي نويسند، بعد از ولايتعهدي امام مامون دستور دادبه نام آن حضرت سکه بزنند. روي اين سکه ها که الان درموزه آستان قدس است. نوشته شده:
«الامير الرضا وليعهد المسلمين علي بن موسي»
مامون، لقب رضا را از شعار «الرضا من آل محمد» گرفته بود که اشعاري است که اولين بارمختار درقيامش که به خونخواهي امام حسين بود، در کوفه از آن استفاده مي کرد(سال 76ق) اين شعار يعني «ما فقط به حکومت کسي از آل محمد راضي هستيم.» اين شعار را بعدها داعيان عباسي (کساني که براي قيام به نفع بني عباس وعليه بني اميه دعوت مي کردند، مثل ابومسلم خراساني) هم به کار بردند وحالا مامون مي خواست وانمود بکند که اوست که اين شعار و آرزوي قديمي را تحقق بخشيده است.
سياسي بودن اقدام مامون، از همان زمان هم برملا شده بود. ومثلاً دعبل خزاعي- شاعري که معاصر امام و مامون بوده (متوفاي 246ق)- درشعري سروده است:
«ايا عجبا منهم يسمونک الرضا/ وتلقاک منهم کلحه وغضون»
يعني در تعجبم ازآنها که شما را «رضا» مي نامند ولي از جانب ايشان رنج ها وسختي ها به شما مي رسد.
حديثي هم از امام جواد در «عيون اخبار الرضا» هست که درجواب سوالي که مي گويد چرا پدر شما را رضا ناميده اند، فرموده اند: «زيرا مرضي (= مورد رضايت) خدا در آسمان ومرضي رسول خدا وائمه او درزمين بود». آن شخصي به سوالش اصرار مي کند. مي پرسد مگر باقي پدران شما مرضي خدا ورسول نبودند؟ امام جواب مي دهند: «چرا، اما فقط پدرم بود که مرضي موافقان ومخالفان قرار گرفت.» بعدها مضمون اين حديث بيشتر مورد توجه قرار گرفت ومثلاً مولف تاريخ «حبيب السير» (نوشته شده حدود 930ق) درتوضيح لقب آن حضرت آورده است: « امام علي نام عالي نسب /پناه عجم، مقتداي عرب / ازوبود راضي جهان آفرين / از آن رو رضا گشت او را لقب».
امام رضا عالم آل محمد
ائمه معصومين همگي از علماي عصرخود بوده اند اما شهرت امام رضا به برتري علمي اش از ديگر علما شهره بود و يکي از دلايل برتري آن حضرت پيروزي ايشان در مناظرات متعددي بود که مامون خليفه عباسي بين امام رضا و علماي ديگر ترتيب مي داد اما نتيجه مناظرات اذعان همه دانشمندان آن عصر به علم و دانش آن حضرت بود به طوري که لقب «عالم آل محمد» را به ايشان دادند. از ابي صلت هروي نقل است که مأمون در چندين مجلس تعدادي از علماي اديان و فقهاي شريعت و متكلمان را جمع كرد و حضرت با مناظراتي كه با آنها کرد، همگان را مغلوب ساخت و هيچ كس از ايشان نماند جز اين كه به فضل او اعتراف كردند.
در کتاب بحارالانوار علامه مجلسي نيز آمده است که امام موسي كاظم به فرزندان خويش ميفرمودند: اين برادر شما علي بن موسي عالم آل محمد است، از او درباره دين خود بپرسيد و آن چه را به شما ميگويد، حفظ كنيد كه من بارها از پدرم جعفر بن محمد (امام صادق) شنيدم كه به من فرمود: عالم آل محمد از تو زاده ميشود و اي كاش من او را درك ميكردم و نامش هم نام علي بن ابيطالب است . (۱)
...........................................................
۱- گفتاري از حجت والسلام علم الهدي به مناسبت شهادت امام رضا -
موقعيت و شخصيت امام رضا
تيره گي روابط بين امين و مامون به امام اين فرصت را داد تا به وظايف رسالت خود عمل كند و به كوشش و فعاليت خويش بيفزايد. شيعيانش نيز اين فرصت را يافتند كه مرتب با او در تماس بوده از راهنماييهايش بهره ببرند. پس در نتيجه، امام رضا از مزاياي منحصر به فردي سود مي جست و توانست راهي را بپيمايد كه به تحكيم موقعيت و گسترش نفوذش در قسمتهاي مختلف حكومت اسلامي بيانجامد حتي روزي امام به مامون كه سخن از ولايتعهدي مي راند، گفت: «. . . اين امر هرگز نعمتي برايم نيفزوده است. من در مدينه كه بودم دستخطم در شرق و غرب اجرا مي شد. در آن موقع، استر خود را سوار مي شدم و آرام كوچه هاي مدينه را مي پيمودم و اين از همه چيز برايم مطلوبتر مي نمود. . . » (1)
در نامه اي كه مامون از امام تقاضا مي كند كه اصول و فروع دين را برايش توضيح دهد، او را چنين خطاب مي كند: «اي حجت خدا بر خلق، معدن علم و كسي كه پيروي از او واجب مي باشد. . . » . مامون او را «برادرم » و «اي آقاي من » خطاب مي كرد.(2)
...................................................................
1- بحار / 49 / ص 155، 144
2- نظرية الامامة / ص 388
زندگي سياسي امام هشتم، ص 92 نويسنده: سيد جعفر شهيدي - نرم افزار پيامبر اعظم در اينترنت
موقعيت و شخصيت امام رضا
در توصيف امام، مامون براي عباسيان چنين نگاشته بود: «. . . اما اينكه براي علي بن موسي بيعت مي خواهم، پس از احراز شايستگي او براي اين امر و گزينش وي از سوي خودم است. . . اما اينكه پرسيده ايد آيا مامون در زمينه اين بيعت بينش كافي داشته، بدانيد كه من هرگز با او بيعت نكرده مگر با داشتن بينايي كامل و علم به اينكه كسي در زمين باقي نمانده كه به لحاظ فضيلت و پاكدامني از او وضع روشنتري داشته و يا به لحاظ پارسايي، زهد در دنيا و آزادگي بر او فزوني گرفته باشد. كسي از او بهتر جلب خشنودي خاص و عام را نمي كند و نه در برابر خدا از وي استوارتر كسي ديگر يافت مي شود. . . » .
باز از چيزهايي كه دلالت بر بزرگي و شوكت امام دارد، روايتي است كه گزارش كننده چنين نقل مي كند: «من در معيت امام بر مامون وارد شدم. مجلس مملو از جمعيت بود، محمد بن جعفر را گروهي از طالبيان و هاشميان احاطه كرده بودند و فرماندهان نيز حضور داشتند. به مجرد ورود ما، مامون از جا برخاست، محمد بن جعفر و تمام افراد بني هاشم نيز بر پا شدند. آنگاه امام و مامون در كنار هم نشستند، ولي ديگران همچنان ايستاده بودند تا امام همه را اذن جلوس داد. آنگاه ساعتي بگذشت و مامون همچنان غرق توجه به امام بود. . . » (1) .
..................................................................
1- مسند الامام الرضا / 2 / ص 76
زندگي سياسي امام هشتم، ص 92 نويسنده: سيد جعفر شهيدي - نرم افزار پيامبر اعظم در اينترنت
نمونه اي از مناظرات امام رضا
امام رضا عليه السلام به ابن رامين (فقيه )فرمود:
ابن رامين ! آن وقت كه پيامبر صلي الله عليه و آله از مدينه خارج شد، كسي را جاي خود نگذاشت ؟
ابن رامين : چرا علي را جاي خود گذاشت .
امام رضا : پس چرا به اهل مدينه نفرمود خودتان كسي را انتخاب كنيد، چون انتخاب شما خطا نمي شود.
ابن رامين : حضرت پيامبر چون نگران بود اختلاف و درگيري در ميان مردم بيفتد.
امام : خوب چه عيبي داشت ، اگر هم اختلافي رخ مي داد، هنگامي كه از مسافرت به مدينه بر مي گشت آن را اصلاح مي نمود.
ابن رامين : البته عمل آن حضرت كه خود جانشين تعيين فرمود، با محكم كاري مناسب تر و منطقي تر بود.
امام : بنابراين براي پس از مرگ خود نيز حتما كسي راجاي خود قرار داده است ؟
ابن رامين : نه !
امام : آيا مرگ پيامبر صلي الله عليه و آله از مسافرتش مهم تر نبود؟
سفر دنيا كوتاه است و سفر مرگ طولاني و ابدي . پس چگونه شد كه هنگام مرگ از اختلاف امت خاطر جمع بود - جانشين تعيين نكرد - اما در مسافرت چند روزه دنيا خاطر جمع نبود - جانشين تعيين كرد - با اين كه خود آن حضرتزنده بود و مي توانست اختلافات را اصلاح نمايد.
ابن رامين در مقابل سخنان منطقي امام نتوانست حرفي بگويد و ساكت شد (1)
.......................................................................
1- بحار الانوار، ج 23، ص 75.
خلاصه اي از زندگي سياسي امام قبل از پذيرش ولايتعهدي
تاريخ نتوانسته است ترسيم روشني از دوران 10 ساله زندگي امام هشتم در زمان هارون و بعد از او در دوران پنج ساله جنگهاي داخلي ميان خراسان و بغداد به ما ارائه كند اما به تدبر مي توان فهميد كه امام هشتم در اين دوران، همان مبارزه درازمدت اهل بيت را كه در همه دوران يكصد و پنجاه ساله بعد از عاشورا استمرار داشته، با همان جهت گيري و همان اهداف ادامه مي داده است.
يك نمونه برخورد سياسي اين دوران به حمله جلودي - يكي از فرماندهان هارون الرشيد - براي سركوبي قيام محمد بن جعفر به مدينه بوده كه بنا به نقل ابوالفرج از نوئلي، امام رضا در مورد او وساطت نموده كه صحت آن خبر مورد ترديد است.
شايد مهم ترين مسأله در اين دوره كه از ابتداي دوره بيست ساله حضرت به وجود آمد موضوع شكل گيري واقفيه باشد كه اگرچه در ظاهري از توجيهات ديني به وقوع پيوست امام صبغه سودجويي هاي مالي و اقتصادي آن بسيار زودتر و حقيقت وجه سياسي آن نيز براي اهل دقت رخ نمايانده است.
پذيرش ولايتعهدي امام رضا
امام رضا
درابتدا ولايت عهدي را نپذيرفت.ودر اين امر جدي بود به گونه اي مأمون که حضرت را تهديد به قتل كرد. چنان كه نقل گرديده، مأمون به امام گفت : «به خدا سوگند مي خورم كه اگر ولايت عهدي را پذيرفتي، كه چه بهتر، و گرنه تو را وادار به پذيرش خواهيم كرد. واگر تن ندهي، گردنت را خواهم زد.» (1)
امام به ناچار فرمود : «به شرطي كه نه كسي را برگمارم، و نه كسي را عزل كنم، و نه سنت يا قانوني را لغو كنم، و تنها از دور ناظر امور باشم.»
در عيون اخبارالرضا از شيخ صدوق نقل گرديده، زماني كه فرستاده مأمون براي بردن امام رضا از خراسان به مدينه آمد، امام قبل از رفتن، وارد مسجد پيامبر شد، تا با رسول خدا وداع کند. با چشماني اشكبار كنار قبر رسول خدا ايستاد. چندين بار بيرون رفت و دوباره بازگشت، در حالي كه به شدت مي گريست فرمود : «من از جوار جدم رسول خدا مي روم و در غربت خواهم مرد.»
آن حضرت طي اقامت خويش در خراسان از اين كه مي ديد مأمون از وجود آن حضرت در جهت اغراض و مصالح حكومتي خويش بهره مي گيرد ،بسيار ناخشنود بود. از خادم ايشان روايت گرديده كه امام رضا روزهاي جمعه كه از مسجد باز مي گشت، مي فرمود : «پروردگارا اگر گشايش كارم از آن چه كه در آنم، مرگ است، هر چه زودتر مرگم را برسان.» اين رويکرد امام نشان مي دهد حضرت از ولايت عهدي راضي نبود بلکه به اين امر مجبور شده بود(2)
................................................................
1. علل شرايع، مقاتل الطالبين
2. زندگي دوازده معصوم، هاشم معروف الحسيني،جلد2
علت پذيرش ولايتعهدي توسط امام رضا
چنان چه در تاريخ مضبوط است حضرت علي بن موسي الرضا
با اجبار و اکراه از مدينه منوره هجرت کردند و در پذيرش ولايت عهدي مأمون عباسي مکره و مضطر بودند و تحت اختيار امام اين مسأله صورت نگرفت ولي در عين حال امام براي اين که حتي با اين عنوان اجباري احياناً در مظالم حکومت عباسيان شريک نباشد و مردم هم اين مساله را بفهمند براي پذيرش ولايت عهدي خود شرطي را قرار دادند و آن عدم دخالت در امور اجرايي و مسائل حکومتي بود.
ناگفته نماند که پذيرش ولايت عهدي از ناحيه امام رضا نيز برکاتي در برداشت از جمله اين که موجب بسط و گسترش معارف اهل البيت عليهم السلام شده و امتياز علمي و مراتب معنوي اين خاندان بر بسياري آشکار شد. و همچنين شيعيان توانستند نفسي تازه کنند.
داستان وداع غم انگيز امام رضا با مدينه و قبر رسول خدا
شيخ صدوق رحمه الله از محول سجستاني آورده است:
«وقتي که فرستاده ي مامون براي بردن امام رضا از خراسان به مدينه آمد، من آنجا بودم. امام به منظور خدا حافظي و براي وداع، به مسجد النبي کنار قبر رسول خدا رفت و مکرر با قبر پيامبر وداع مي کرد و بيرون مي آمد و نزد قبر باز مي گشت و با صداي بلند گريه مي کرد. من به امام نزديک شده، سلام کردم امام جواب سلام مرا داد، حضرت را در رفتن به سفر خراسان تهنيت و مبارک باد گفتم. امام فرمود: به ديدن من بيا زيرا از جوار جدم خارج مي شوم و در غربت از دنيا مي روم و در کنار قبر هارون مدفون مي شوم! من همراه حضرت به خراسان رفتم، تا اين که از دنيا رفت و در کنار قبر هارون به خاک سپرده شد.(۱)
..............................................................
۱- ( عيون اخبار الرضا ، ج 2 ص 217 )
داستان وداع غم انگيز امام رضا با مکه
اميه بن علي مي گويد: من در آن سالي که حضرت رضا در مراسم حج شرکت کرد و سپس به سوي خراسان حرکت نمود، در مکه با او بودم و فرزندش امام جواد (که پنج سال داشت) با او بود. امام با خانه ي خدا وداع مي کرد و چون از طواف خارج شد، نزد مقام رفت و در آن جا نماز خواند. امام جواد بر دوش موفق (غلام حضرت) بود که او را طواف مي داد. نزديک حجر اسماعيل، امام جواد از دوش موفق پايين آمد و مدتي طولاني در آن جا نشست موفق گفت: فدايت شوم برخيز.
امام جواد فرمود: نمي خواهم. مگر خدا بخواهد. آثار غم و اندوه در چهره اش آشکار شد.موفق نزد امام رضا آمد و گفت: فدايت شوم، حضرت جواد در کنار حجر اسماعيل نشسته و بلند نمي شود.
امام هشتم نزد فرزندش آمد و فرمود: بلند شو عزيزم.
حضرت جواد عرض کرد: «چگونه برخيزم با اين که خانه ي خدا را به گونه اي وداع کردي که ديگر نزد آن بر نمي گردي! » .
امام رضا فرمود: «حبيب من برخيز» آنگاه حضرت جواد برخاست و با پدرش به راه افتاد.(۱)
..............................................................................
۱- ( کشف الغمه، ج 3، انوار البهيه، ص 239، اعيان الشيعه، ج 2 ص 18 )
داستان وداع حضرت با خانواده
حسن بن علي وشاء مي گويد که امام رضا به من فرمود: « اني حيث ارادوا الخروج من المدينة، جمعت عيالي فامرتهم ان يبکوا علي حتي اسمع، ثم فرقت فيهم اثني عشر الف دينار ثم قلت: اما اني لا ارجع الي عيالي ابدا. «موقعي که مي خواستند مرا از مدينه بيرون ببرند، خانواده ام را جمع کرده و به آن ها امر کردم که برايم گريه کنند تا صداي گريه ي آن ها را بشنوم. سپس در ميان آن ها دوازده هزار دينار تقسيم کردم و به آن ها گفتم من ديگر به سوي شما بر نمي گردم». سپس دست پسرش حضرت امام جواد را گرفت و به مسجد برد و او را به قبر مطهر رسول خدا چسبانيد و نگهداري او را به برکت روح مطهر پيامبر از خدا خواست. حضرت امام جواد به پدرش نگاه کرد و گفت: به خدا سوگند به سوي خدا مي روي.
سپس امام هشتم به خدمتکاران و نمايندگان خود دستور داد تا از حضرت جواد اطاعت کنند و با او مخالفت ننمايند و به آن ها تفهيم کرد که فرزندش امام جواد جانشين اوست. (۱)
.............................................................................
۱- ( اثبات الوصية، ص 203- مسند الامام الرضا، ج 1 جزء 2 ص 169
اهداف مأمون از پيشنهاد ولايتعهدي به امام رضا
هنگامي كه مأمون در سال 198 از جنگ قدرت با امين فراغت يافت و خلافت بي منازع را به چنگ آورد يكي از اولين تدابير خود را در مواجهه با مبارزات شيعيان و علويان به كار بست. او كه در اين نبرد ابتكار عمل را به دست داشت و با همه امكانات به ميدان آمده بود با بهره مندي از هوش سرشار و شيطنتي بي سابقه هدفي بس بزرگ يعني ريشه كني درخت تشيع را كه هيچ از اسلافش به آن موفق نشده بودند نشانه گرفته بود. در انجام اين نقشه او به گونه اي سياسي وارد عمل شده بود كه به ظاهر مورد اعتراض هواخواهان حكومت عباسي واقع گرديده و زيركانه آن ها را با خود همراه مي كرد. بنا به روايت عيون اخبار الرضا در اين زمينه مأمون در پاسخ به آن ها مي گويد: قد كان هذا الرجل مستتراً عنا، يدعوا الي نفسه فاردنا ان نجعله ولي عهدنا ليكون دعائه لنا و ليعترف بالملك و الخلافة لنا و ليعتقد فيه المفتونون به انه ليس مما ادعي في قليل و لا كثير و ان هذا الامر لنا من دونه...
بر اساس اين گونه سخنان و ساير شواهد، مواردي را مي توان به عنوان اهداف مأمون از اين حركت بيان نمود که در ادامه بيان مي گردد:
1- مهم ترين هدف تبديل صحنه مبارزات حاد انقلابي شيعيان به عرصه فعاليت سياسي آرام و بي خطر است. شيعيان همواره با بهره گيري از دو ويژگي مظلوميت و قداست در پوشش تقيه به مبارزه مي پرداختند و مأمون مي خواست اختفا و استتار را از اين مبارزه گرفته امام را به ميدان سياست بكشاند. اين تدبير مي توانست فكر شيعي را هم در رديف بقيه عقايد و افكاري كه در جامعه طرفداراني داشت قرار دهد و از حد يك تفكر مخالف دستگاه خارج سازد.
2- تخطئه مدعاي شيعيان مبني بر غاصبانه بودن خلافتهاي اموي و عباسي و مشروعيت دادن به آن ها.
3- زير سؤال بردن ادعاي زهد و پارسايي و بي اعتنايي ائمه به دنيا.
4- در كنترل گرفتن فعاليتهاي مبارزاتي امام و ياران آن حضرت.
5- ايجاد فاصله بين امام و مردم به واسطه مأموران حكومتي و كمرنگ كردن صيغه عطوفت حضرت و عامه مردم.
6- كسب وجهه و حيثيت معنوي براي خود در ميان معتزليان و شيعيان. نكته مهم در اين زمينه رواج انتساب به شيعه در آن زمان است به گونه اي كه هر كسي را كه حتي بر مبناي عقايد معتزلي موضع مخالفي نسبت به علي نداشت اگرچه صرفاً گرايش مثبتي داشته و آن حضرت را خليفه چهارم هم مي دانست به تشيع نسبت مي دادند و خود مأمون نيز از چنين فضايي در انتسابش به تشيع بهره ها برده است.
7- تبديل كردن امام به توجيه گر دستگاه خلافت.
و ديگر اهداف قابل تصور.
چنان كه مشاهده مي شود اين تدبير به قدري پيچيده و عميق است كه يقيناً هيچكس جز مأمون نمي توانست آن را به خوبي هدايت كند و بدين جهت دوستان و نزديك مأمون و حتي شخصي مانند فضل بن سهل وزير و فرمانده كل نيز از ابعاد و جوانب آن بي خبر بوده اند
تشکيل فرقه واقفيه در عصر امامت امام رضا
امام كاظم نيز به نقل آنچه در عيون اخبار الرضا آمده، در مدينه ميان شيعيان و علويان بسياري امام رضا را به جانشيني خود منصوب فرمود. اما در عين حال تقيه و طولاني بودن زندان آن حضرت را نمي توان در اختفاي نسبي حقيقت امر براي دسته اي از شيعيان بي تأثير دانست.
نقطه شروع حركت واقفيه از سوي كساني بود كه در آخرين حبس امام كاظم كه منجر به شهادت حضرت شد، اموالي را كه نزد آن ها جمع شده بود (افرادي مانند حيان بن سراج) در خريد خانه و غلات مصرف كرده بودند و براي عدم تحويل آن به امام بعدي خبر رحلت امام را تكذيب نموده و اذاعا في الشيعة انه لا يموت لانه هو القائم شايعه كردند كه امام كاظم نمرده و همان قائم آل محمد است. البته در پايان اين روايت طبرسي از كشي، تصريح شد كه براي شيعيان روشن شد كه اين افراد به خاطر خوردن اموالي كه پيش ايشان بوده اين شايعه را درست كرده اند.
در حقيقت اين يك نوع سودجويي از عدم فهم صحيح روايات مربوط به مفهوم مهدي و قائم بود كه در بين شيعه از قوت زيادي برخوردار بود و در منابع اهل سنت هم فراوان وجود داشت كه همين امر موجب گرديد اعتقاد ديگري مبني بر اين كه امام هفتم زنده است و امامان بعدي در حكم امراي آن حضرتند نيز به وجود آيد. اگرچه شكل گيري جدي معارف شيعه اين گونه عقايد را به حاشيه مي رانده است.
رابطه حضرت معصومه با امام رضا
نجمه خاتون همسرگرامي امام كاظم تنها دو فرزند در دامان خود پرورش داد و آنها عبارتند از:
1- خورشيد فروزان امامت، حضرت علي بن موسي الرضا .
2- ماه تابان درج عصمت، حضرت معصومه .
محمد بن جرير طبري، دانشمند گرانمايه شيعه در قرن پنجم هجري،براين واقعيت تصريح نموده است.
مدت 25 سال تمام حضرت رضا تنها فرزند نجمه خاتون بود، پس از يك ربع قرن انتظار، سرانجام ستاره اي تابان از دامن نجمه درخشيد كه هم سنگ امام هشتم بود و امام توانست والاترين عواطف انباشته شده در سويداي دلش را بر او نثار كند.
بين حضرت معصومه و برادرش امام رضا عواطف سرشار و محبت زايدالوصفي بود كه قلم از ترسيم آن عاجز است.
در يكي از معجزات امام كاظم كه حضرت معصومه نيز نقشي دارد، هنگامي كه مرد نصراني مي پرسد: «شما كه هستيد؟» مي فرمايد: «انا المعصومه اخت الرضا»
«من معصومه، خواهر امام رضا مي باشم»
اين تعبير از محبت سرشار آن حضرت به برادر بزرگوارش امام رضا و از مباهات او به اين خواهر برادري سرچشمه مي گيرد.
جلوه اي از عبادت امام رضا
برادر دعبل مي گويد: حضرت رضا
پيراهني از خز سبز رنگ و انگشتري از عقيق به برادرم «دعبل» عنايت كردند و فرمودند، اي دعبل برو «قم» كه در آنجا فايده خواهي برد، و فرمود: اين پيراهن را محافظت كن زيرا كه من در اين پيراهن در هزار شب، هر شب هزار ركعت نماز خوانده ام و در آن هزار بار قرآن را از ابتدا تا انتها ختم كرده ام.
صولي مي گويد: از جده ام پرسيدند كه درباره رفتار حضرت رضا سخني بگويد. جده من كه زني بسيار عاقل و سخاوتمند بود گفت: حضرت رضا كه هميشه نمازش را در اول وقت مي خواند وقتي نماز صبحش تمام مي شد به سجده ميرفت و سر مبارك خود را بر نمي داشت تابالا آمدن آفتاب. و آن حضرت در اين مدت به ذكر خداي تعالي مشغول بود.
گزيده اي از اخلاق امام رضا
در بخش صفات آن حضرت از ابراهيم بن عباس نقل كرديم كه گفت: امام رضا با سخن هرگز به هيچ كس جفا نكرد و كلام كسي را نبريد تا مگر شخص از گفتن باز ايستد. و حاجتي را كه مي توانست برآورده سازد رد نمي كرد. پاهايش را دراز نمي كرد و هرگز روبه روي كسي كه نشسته بود، تكيه نمي داد و هيچ كس از غلامان و خادمان خود را دشنام نمي داد. هرگز آب دهان بر زمين نمي افكند و در خنده اش قهقهه نمي زد بلكه تبسم مي نمود. كليني در كافي به سند خود نقل كرده است كه مهماني براي امام رضا رسيد. امام شب در كنار مهمان نشسته بود و با وي سخن مي گفت كه ناگهان وضع چراغ تغيير كرد. مرد مهمان دستش را دراز كرد تا چراغ را درست كند ولي امام او را از اين كار بازداشت و خود به درست كردن چراغ پرداخت و كار آن را راست كرد. سپس فرمود: ما قومي هستيم كه ميهمانان خود را به كار نمي گيريم. همچنين در كافي به سند خود از ياسر و نادر خادمان امام رضا نقل شده است گفتند: ابو الحسن، صلوات الله عليه، به ما فرمود: اگر من بالاي سرتان بودم و شما خواستيد از جا برخيزيد، در حالي كه غذا مي خوريد برنخيزيد تا از خوردن دست بكشيد و بسيار اتفاق مي افتاد كه امام بعضي از ما را صدا مي زد و چون به ايشان گفته مي شد آنان در حال خوردن هستند، مي فرمود: بگذاريدشان تا از خوردن دست بكشند. (۱)
.............................................................
۱- سيره معصومان، ج 5، ص 148
نويسنده: سيد محسن امين ترجمه: علي حجتي كرماني
شاگردان امام رضا
ابن شهر آشوب در مناقب گويد: دسته اي از مصنفان از آن حضرت روايت نقل كرده اند مانند: ابو بكر خطيب در تاريخش و ثعلبي در تفسيرش و سمعاني در رساله اش و ابن معتز در كتابش و نيز عده اي ديگر. جنابذي در معالم العترة گويد: عبد السلام بن صالح هروي و داود بن سليمان و عبد الله بن عباس قزويني و طبقه آنان از امام رضا روايت نقل كرده اند. همچنين ابن شهر آشوب در مناقب گويد: از راويان موثق آن حضرت احمد بن محمد بن ابو نصر بزنطي و محمد بن فضيل كوفي ازدي و عبد الله بن جندب بجلي و اسماعيل بن سعد احرص اشعري و احمد بن محمد اشعري و از اصحاب آن حضرت حسن بن علي خزاز مشهور به وشاء و محمد بن سليمان ديلمي بصري و علي بن حكم انباري و عبد الله بن مبارك نهاوندي و حماد بن عثمان ناب و سعد بن سعد و حسن بن سعيد اهوازي و محمد بن فضل رجحي و خلف بصري و محمد بن سنان و بكر بن محمد ازدي و ابراهيم بن محمد همداني و محمد بن احمد بن قيس بن غيلان و اسحاق بن معاويه خصيبي از آن حضرت روايت نقل كرده اند.
در تهذيب التهذيب آمده است: از آن حضرت فرزندش محمد و ابو عثمان مازني نحوي و علي بن علي دعبلي و ايوب بن منصور نيشابوري و ابو صلت عبد السلام بن صالح هروي و مامون بن رشيد و علي بن مهدي بن صدقه، كه نسخه اي نيز به نقل از امام رضا نزد او موجود است، و ابو احمد داود بن سليمان بن يوسف قاري قزويني، كه او نيز نسخه اي به نقل از امام رضا دارد، و عامر بن سليمان طايي، كه نسخه اي بزرگ به نقل از امام رضا نزد اوست، و ابو جعفر محمد بن محمد بن حبان تمار و نيز عده اي حديث نقل كرده اند.
حاكم در تاريخ نيشابور نويسد: از جمله ائمه حديث كه از آن حضرت حديث نقل كرده اند آدم بن ابي اياس و نصر بن علي جهضمي و محمد بن رافع قشيري و عده اي ديگر مي باشند. (۱)
..............................................................................
۱- سيره معصومان، ج 5، ص 191
نويسنده: سيد محسن امين ترجمه: علي حجتي كرماني
گزيده اي از احاديث امام رضا
* الصَّلاةُ قُرْبانُ كُلِّ تَقيٍّ. (۱)
نماز، هر شخص باتقوا و پرهيزكاري را - به خداوند متعال - نزديك كننده است .
* لَوْخَلَتِ الاْ رْض طَرْفَةَ عَيْنٍ مِنْ حُجَّةٍ لَساخَتْ بِاءهْلِها. (۲)
چنانچه زمين لحظه اي خالي از حجّت خداوند باشد، اهل خود را در خود فرو مي برد.
* مَنْ فَرَّجَ عَنْ مُؤْمِنٍ فَرَّجَ اللّهُ قَلْبَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ.(۳)
هركس مشكلي از مؤ مني را بر طرف نمايد و او را خوشحال سازد، خداوند او را در روز قيامت خوشحال و راضي مي گرداند.
* إ نَّ الصَّمْتَ بابٌ مِنْ اءبْوابِ الْحِكْمَةِ، يَكْسِبُ الْمَحَبَّةَ، إ نَّهُ دَليلٌ عَلي كُلِّ خَيْرٍ.(۴)
همانا سكوت و خاموشي راهي از راه هاي حكمت است ، سكوت موجب محبّت و علاقه مي گردد، سكوت راهنمائي براي كسب خيرات مي باشد.
* لَوْ اءنَّ النّاسَ قَصَّرَوا فِي الطَّعامِ، لاَسْتَقامَتْ اءبْدانُهُمْ.(۵)
چنانچه مردم خوراك خويش را كم كنند و پرخوري ننمايند، بدن هاي آن ها دچار امراض مختلف نمي شود.
....................................................
۱- (وسائل الشّيعة : ج 4، ص 43، ح 4469)
۲- (علل الشّرايع : ص 198، ح 21 )
۳- (اصول كافي : ج 2، ص 160، ح 4 )
۴- ( مستدرك الوسائل : ج 9، ص 16، ح 10073)
۵- (مستدرك الوسائل : ج 2، ص 155، ح 30)