خلبان شهید بابایی و مدیریت شهوت

یکی از دوستان شهید بابایی می گوید: در دوران تحصیل در آمریکا روزی در بولتن خبری پایگاه « ریس» که هر هفته منتشر می شد، مطلبی نوشته شده بود که توجه همه را به خود جلب کرد . مطلب این بود : « دانشجو بابایی ساعت 2 نیمه شب می دود تا شیطان را از خود دور کند.» من و بابایی هم اتاق بودیم . ماجرای خبر بولتن را از او پرسیدم . او گفت: - چند شب پیش بی خوابی به سرم زده بود .رفتم میدان چمن و شروع کردم به دویدن. از قضا کلنل باکستر فرمانده پایگاه با همسرش مرا دیدند و شگفت زده شدند . کلنل ماشین را نگه داشت ومرا صدا زد. نزد او رفتم . او گفت در این وقت شب برای چه می دوی؟ گفتم : خوابم نمی آمد خواستم کمی ورزش کنم تا خسته شوم .گویا توضیح من برای کلنل قابل قبول نبود او اصرار کرد تا واقعیت را برایش بگویم . به او گفتم مسائلی در اطراف من می گذرد که گاهی موجب می شود شیطان با وسوسه هایش مرا به گناه بکشاند ودر دین ما توصیه شده که در چنین مواقعی بدویم یا دوش آب سرد بگیریم. آن دو با شنیدن حرفهای من تا دقایقی می خندیدند ، زیرا با ذهنیتی که نسبت به مسائل جنسی داشتند نمی توانستند رفتار مرا درک کنند. [1] آقای قرائتی شهید بابایی را الگوی جوانان این دوره معرفی می کنند و تشویق می کنند خاطرات این شهید را بخوانند وی می گوید: خدا شهيد بابايى را رحمت كند. ايشان دانشجو بود و در آمريكا درس مى‏خواند. سياست آمريكا اين بود كه يك بچه‏ى ايرانى را با يك بچه آمريكايى در يك اتاق بكنند. مى‏گفتند: براى اينكه زبان انگليسى را خوب ياد بگيرند، اين كار را مى‏كنيم. اما هدفشان اين بود كه فرهنگ ايرانى پيروز نشود. يك روز يكى از دوستان شهيد بابايى مى‏گفت: در اتاق شهيد بابايى رفتم و ديدم كه ايشان يك طناب بسته است و يك پارچه روى آن انداخته است. گفتم: چرا طناب بسته‏اى؟ گفت: اين آمريكايى به ديوار عكس‏هاى سكسى مى‏زند و شراب هم مى‏خورد. من هم نمى‏خواهم آن عكس‏ها را ببينم. ممكن است ديدن اين عكس‏ها در روح من تأثير بگذارد. من به خاطر همين با پارچه بين خودم و او را جدا كرده‏ام. [2]
زندگی اگر در بستر جهان بینی توحیدی (عقل و شرع) نباشد پوچ است. علف های هرز پوچی و بدبنینی و افسردگی در مرداب بی هدفی و پوچ انگاری می روید. امروزه باشگاه های خنده زیادی در سراسر جهان برای رفع افسردگی و ایجاد نشاط تأسیس می کنند این مراکز اگر منهای جهان بینی توحیدی باشد از مواد مخدر مخرب تر است.
بسیاری از بازی گران طنز و کمدین ها باطنی ناآرام و آشفته دارند بسیاری از افرادی که احساس تنهایی شدید می کند، یا اضطرابی و وسواسی هستند با افراط در شوخی و جوک های جنسی تلاش می کنند، خود را آرام کنند.
گویند مردي نزد روانپزشک رفت و از غم بزرگی که در دل داشت براي دكتر تعريف كرد. دکتر گفت به فلان سیرک برو. آنجا دلقکی هست، اینقدر می خنداندت تا غمت یادت برود. مرد لبخند تلخی زد و گفت من همان دلقکم!

A man went to his doctor, complaining about a big sorrow deep in his heart. “go to that circus! There’s a funny clown there, he’ll cheer you up and you’ll forget all about it!” the doctor advised. The man smiled bitterly and said: “I am that clown!”

پی نوشت :
1 . پرواز تا بی نهایت، صفحه 36.
2. نرم افزار مجموعه آثار حاج آقای قرائتی، مرکز تحقیقات نور، برنامه درس هايى از قرآن سال 73.

خشم و میخ

پدری به پسرش که دائم عصبانی می شد گفت :
پسرم تو باید یاد بگیری که خودت رو کنترل کنی و مراقب رفتار و گفتارت باشی.
و بعد تعدادی میخ به او داد و خواست هر بار که عصبانی می شه یکی از اونها رو به دیوار اتاقش بکوبه!
پسر روز اول هیجده میخ به دیوار زد.
روز دوم شانزده تا و ...!
او هر روز ناخودآگاه وقتی دیوار اتاقش رو می دید تلاش می کرد تا کمتر عصبانی بشه وتعداد میخ هائی که به دیوار می کوبید مدام کم و کمتر می شد.
تا اینکه روزی پدر گفت :
پسرم از این به بعد میخی به دیوار نزن و هر وقت تونستی خودت رو کنترل کنی و جلوی عصبانیتت رو بگیری ، یکی از اون میخ ها رو بیرون بکش.
چند روز بعد همه میخ ها از دیوار اتاق بیرون کشیده شده بودند.
پدر که خیلی خوشحال بود از پسرش بخاطر عوض شدن رفتارش تشکر کرد و گفت :
عزیزم خیلی خوبه که دیگه عصبانی نمی شی ، ولی یه نگاه به دیوار اتاقت بنداز.
پسر نگاهی به دیوار انداخت ، چیزی که به وضوح دیده می شد سوراخ های زیادی بود که اون رو زشت و بد شکل کرده بودند.
پدر ادامه داد :
پسرم دیوار اتاقت دیگه مثل گذشته اش نیست.
تو وقتی با دیگران با عصبانیت صحبت می کنی ، حرف هات در دل اونها چنین اثری رو ایجاد می کنه.
اگر هم دیگه به رفتار غلطت ادامه ندی ، اثرش می مونه.
عزیز دلم کاشکی قبل از آزردن احساسات و عواطف دیگران کمی فکر کنیم.
کاشکی دقت بیشتری روی گفته ها و رفتارمون داشته باشیم.
و کاشکی بدونیم التیام زخم ها به سادگی ایجاد کردن اونها نیست.
[1]

پی نوشت :

[1] . نرم افزار نیش ها و نوش ها، انجمن نرم افزار سایت اسک دین دات کام

تأثیر پینوکیویی

زمانی به شوخی می گفتند اگه دروغ بگی دماغت دراز میشه! ولی تحقیقات و کشفیات علمی ثابت کرده که اگر دروغ بگوید دماغتان داغ می شود. این یک کشف علمی است و به هیچ وجه شوخی نیست، چون متخصصان دانشگاه گرانادا در یک مطالعه جدید ادعا کرده‌اند که افزایش اضطراب پس از دروغ گفتن باعث افزایش دمای نوک بینی می‌شود.

این متخصصان می‌گویند با استفاده از دوربین‌های تصویربرداری حرارتی از طریق بررسی چند داوطلب، موفق به کشف این پدیده شده‌اند. به نوشته روزنامه دیلی‌میل، این متخصصان پدیده تازه کشف شده را «تأثیر پینوکیوی» نامیده‌اند.

این متخصصان در تصاویر حاصل از دوربین‌های حرارتی مشاهده کرده‌اند که تغییرات خلقی موجب افزایش یا کاهش دمای نوک بینی و نیز عضلات اطراف گوشه داخلی چشم‌ها می‌شود.
- البته بدون دوربین هم تا حدود زیادی می شود فهمید چه کسی دروغ می گوید. دروغ بر خلاف طبیعت و فطرت ما است. اگر دروغ بگوییم طبیعت و فیزیولوژیک ما واکنش نشان می دهد به همین دلیل برخی کمی لکنت می گیرد، یا صورت قرمز می شود و یا فرد حرکات اضافه مانند خاراندن سر را انجام میدهد. زنان در خواندن زبان بدن از مردان قوی تر هستند، بنابراین در بیشتر موارد دروغ شوهر و فرزندان لو می رود.
- شکی نیست که هر چه افراد از فطرتشان فاصله بگیرند این واکنش ها کمتر می شد. روحانی مشاوری می گفت: در زندان قم یک فردی پشتش به من بود من را نمی دید داشت به زندانی دیگری فحش و ناسزا و سخنان رکیک می گفت. زدم روی کتفش گفتم. زشته عفت کلام داشته باشید. زندانی برگشت و خیلی ریلکس انکار کرد و گفت: چی؟ ببخشید به نظرم اشتباه شنیده اید؟
- امام على عليه السلام : ما أَضمَرَ أَحَدٌ شَيئاً إِلاّ ظَهَرَ فى فَلَتاتِ لِسانِهِ وَصَفَحاتِ وَجهِهِ؛ هيچ كس چيزى را در دل پنهان نداشت، جز اين كه در لغزش هاى زبان و خطوط چهره او آشكار شد.


لطیفه


پدر: آره پسرم دروغ کار بديه پسرم ما اندازه تو بوديم دروغ نمي گفتيم.
پسر: خب بابا جون ميشه بگي دقيقاً دروغگويي رو از چه سني شروع کرديد. (دو صد گفته چو نيم کردار نيست.)
• می گویند دروغگو کم حافظه است اساسا این حرف،خیلی دقیق است. بنابراین در کنار دروغگویی کلاس های تقویت حافظه ضروری است.
• دروغ مثل بهمن است از یک توده بسیار کوچک شروع می شود و بعد به بهمن ویرانگر تبدیل می شود، بنابراین تنها تخم مرغ دزد شتر دزد نمی شود همه عادات زشت از کوچک شروع می شود.

برهمین اساس می گویند the cigarette is gate of addiction سیگاردروازه اعتیاد است.[1]

پی نوشت :
[1] .قوانین شوخی و خوشی، سایت اسک دین دات کام

پیر زن و تسبیح

دانشجویی می گفت: خدا رحمت کنه آیت الله حاج آقا حسن فقیه امامی را، ایشان نقل کردند که روزی زنگ خانه به صدا در آمد گفتند پیر زنی با شما کار دارد بلندشدم رفتم دم در گفتم کاری دارید بفرمایید. پیر زن گفت: حاج آقا من این تسبیح را خریده ام بشمارید ببینید دانه‌هایش درست است. من هم گرفتم و شمردم و بهش دادم و گفتم درست است ما را هم دعا کنید.

پایان نامه ارشد می‌نوشتم ده بار با استادم تماس می گرفتم تا ببینمش بعد از مدتی دم خانه‌اش قرار می‌گذاشت وقتی می‌رفتم زنگ خانه را می‌زدم فرزندشان می‌آمد می‌گفت بابا میگه کاری دارید به من بگویید. برخی از این استادها، خودشان را مرید امثال آیت الله حسن امامی هم می داند ولیکن این کجا و آن کجا....

رفتار مردمی حاج آقا فقیه امامی سبب شد که وقتی ایشان از دنیا ‌رفتند، مرکز استان اصفهان یک پارچه عزادار شدند و بازاریان مغازه ها را بستند و پرچم سياه به سر در مغازه ها زدند. ولی امثال من که از دنیا می‌رویم، همسایه خیلی هنر کند از پنجره نگاه می‌کند ببیند بیرون چه خبری شده است که چرا سر و صدا شده است؟!

یکی از دانش پژوهان می گفت یکی از اساتید دانشگاهی رشته حقوق که مسؤلیت کشوری هم دارد استاد ما بود بعد از کلاس رفتم از او سؤال کنم همین طوری بدون این که نگاه کنه از طبقه اول می‌رفت طبقه دوم و... بالاخره تو طبقه پنجم گفتم استاد ببخشید من یک سؤال دارم کل این ساختمان ما را دارید می‌گردانید آیا واقعا این قدر بی اهمیت است؟ استاد نگاهی کرد و گفت اسمت چیست گفتم فلان. نامم را یادداشت کرد و گفت به خاطر این بی احترامی این ترم نمره بهت نمی دم. بله فرق بین ما و افراد خود ساخته از فرش تا عرش است:


دانه فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه

هر دو جا سوزند ولیکن این کجا و آن کجا

ایجاد تفرقه( دشمن دانا و دوست نادان)

یه روز یه ترک بود …
اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان.
شجاع بود و نترس.
در دوران استبداد که نفس کشیدن هم جرم بود ، با کمک دیگر مبارزان ترک ، در برابر دیکتاتوری ایستاد
او برای مردم ایران ، آزادی می خواست
و در این راه ، زیست و مبارزه کرد و به تاریخ پیوست تا فرزندان این ملک ، طعم آزادی و مردمسالاری و رهایی از استبداد را بچشند.
یه روز یه رشتی بود…
اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی.
او می توانست از سبزی جنگل های شمال و از دریای آبی اش لذت ببرد و عمری را به خوشی و آرامش سپری کند
اما سرزمین اش را دوست داشت و مردمانش را
و برای همین در برابر ستم ایستاد
آنقدر که روزی سرش را از تنش جدا کردند.
یه روز یه رشتی بود…
اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی.
او می توانست از سبزی جنگل های شمال و از دریای آبی اش لذت ببرد و عمری را به خوشی و آرامش سپری کند
اما سرزمین اش را دوست داشت و مردمانش را
و برای همین در برابر ستم ایستاد
آنقدر که روزی سرش را از تنش جدا کردند.
یه روز یه اصفهانی بود…
اسمش حسین خرازی
وقتی عراقی ها به کشورش حمله کردند ، جانش را برداشت و با خودش برد دم توپ و گلوله و خمپاره.
کارش شد دفاع از مردم سرزمینش ، از ناموس شان و از دین شان.
آنقدر جنگید و جنگید تا در یکی از روزهای آن جنگ بزرگ ، خونش بر زمین ریخت و خودش به آسمان رفت.
یه روز یه ...
یه روز یه ترک و رشتی و فارس و کرد و لر و اصفهانی و عرب و . . .
تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و دست به کار شدند تا قفل دوستی ما را بشکنند.
و از آن پس، ( یه روز یه . . . بود ) را کردند جوک، تا این ملت به جای حماسه های اقوام این سرزمین که به عشق همدیگر، حتی جانشان را هم نثار کرده اند، به جوک ها، طعنه ها و تمسخر ها سرگرم باشند. [1]
شوخی اختلاف برانگیز
سؤال: برخى از لطيفه و مزاحها به بعض طوايف مانند ترك، لر، عرب نسبت داده می‌شود و در بسيارى از موارد قصد سويى هم نيست. ولى گاهى موجب بروز اختلاف و غيره می‌گردد، حكم چيست؟
آیت الله فاضل لنکرانی: بهتر آن است كه از اين نوع مزاح‌ها اجتناب شود.
[2]

پی نوشت :
1 .
http://www.askdin.com/thread8406.html
2 .آیت الله فاضل لنکرانی، جامع المسائل، ج 1، مسائل متفرقه، سؤال 2245.

امید و تلاش

عمر عقاب از همه پرندگان نوع خود درازتر است، عقاب مي تواند تا 70 سال زندگي کند، ولي براي اينکه به اين سن برسد بايد تصميم دشواري بگيرد. زمانيکه عقاب به 40 سالگي مي رسد:چنگالهاي بلند و انعطاف پذيرش ديگر نمي توانند طعمه گرفته را نگاه دارند. نوک بلند و تيزش خميده و کند مي شود و شهبال هاي کهن سالش بر اثر کلفت شدن پرها به سينه اش مي چسبند و پرواز براي عقاب دشوار مي گردد. در اين هنگام عقاب تنها دو گزينه در پيش روي دارد:
-يابايد بميرد(بترسد و کاري نکند)
-يا آن که فرايند دردناکي را که 150 روز به درازا مي کشد پذيرا گردد(بترسد ولي.... اقدام کند)
براي گذرانيدن اين فرآيند عقاب بايد به نوک کوهي که در آن جا آشيانه دارد پرواز کند. در آنجا عقاب نوکش را آن قدر به سنگ مي کوبد تا نوکش از جاي کنده شود. پس از کنده شدن نوکش، عقاب بايد صبر کند تا نوک تازه اي در جاي نوک کهنه رشد کند ، سپس بايد چنگال‌هاي پيشين را از جاي برکند. زمانيکه به جاي چنگال هاي کنده شده ، چنگال‌هاي تازه اي در آيند. آن وقت عقاب شروع به کندن همه پرهاي قديمي اش مي کند.. سرانجام ، پس از 5 ماه عقاب پروازي را که تولد دوباره نام دارد آغاز کرده ..... و 30 سال ديگر زندگي مي‌کند.چرا این دگرگونی ضروری است ؟ فرار از زندگی مرغی بیشتر وقت‌ها برای بقا، ما باید فرایند دگرگونی را آغاز کنیم . گاهی وقت ها باید از خاطرات قدیمی، عادت های کهنه و سنت های گذشته رها شویم. تنها زمانی که از سنگینی بارهای گذشته آزاد شویم می‌توانیم از فرصت های زمان حال بهره مند گردیم.
[1]

پی نوشت :
[1] . نرم افزار نیش ها و نوش ها، سایت اسک دین

تغییر

کشیشی هنگام مردن گفته بود وقتی بچه بودم دلم می خواست دنیا رو عوض کنم.بعد فکر کردم دنیا خیلی بزرگه و باید کشورم رو عوض کنم.توی نوجوانی به خودم گفتم کشورم هم زیادی بزرگه و باید کاری واسه تغییر شهرم بکنم.
جوان که شدم فکر کردم شهرم هم زیادی گنده است و باید محله ام رو دگرگون کنم.به میانسالی که رسیدم تصمیم گرفتم از خانواده ام شروع کنم.و حالا در واپسین لحظه های عمر می بینم که باید از همون اول از خودم شروع می کردم.
و اگه این کار رو کرده بودم تا حالا تونسته بودم به سهم خودم ؛ خانواده ام ، محله ام ، شهرم ، کشورم و جهان رو تغییر بدم. عزیز دلم نکنه بخوایم بجای خودمون ، دیگران رو تغییر بدیم.نکنه بجای گرفتن آینه به سمت خودمون ، همش ذره بینی به سمت دیگران بگیریم.نکنه بخوایم همه چیز و همه کس عوض بشن و خودمون تکون کوچکی هم نخوریم.
نکنه گمون کنیم تحول یعنی عوض کردن دیگران. نه ، باید بدونیم قطعا با عوض کردن خودمونه که دنیای پیرامون ما هم عوض می شه.
[1]

پی نوشت :
[1] . نرم افزار شوخ طبعی ها و حکایات طلبگی، سایت اسک دین دات کام.

السلام عليك يا علي ابن موسي الرضا (ع)

زندگانی حضرت علی ابن موسی الرضا (علیه السلام)

امام رضا در يک نگاه 

  
نام :علي بن موسي

لقب : معروف :رضا
كنيه : ابوالحسن
پدر و مادر : امام موسي بن جعفر، نجمه (عليهماالسلام )
وقت و محل تولد :11 ذيقعده سال 148 ه‍ق در مدينه
وقت و محل شهادت : آخر صفر 203 هجري قمري در سن 55 سالگي ، به وسيله ماءمون ، مسموم و در سناباد نوقان (كه امروز يكي از محله هاي مشهد است ) به شهادت رسيد.
مرقد شريف : مشهد مقدس (يكي از شهرهاي بزرگ ايران )
دوران زندگي :در سه بخش ؛
1 - قبل از امامت 35 سال (148 تا 183 ه‍ق )
2 - بعد از امامت ، 17 سال در مدينه
3 - بعد از امامت ، سه سال در خراسان ، كه حساسترين دوره زندگي سياسي آن حضرت در اين سه سال بود
آن حضرت تنها يك فرزند (امام جواد) داشت كه هنگام شهادت پدر، حدود هفت سال داشت .

مادر امام رضا   


نجمه خاتون، همسر امام كاظم و مادر گرامي امام رضا و حضرت معصومه
مي باشد. آن حضرت از بانوان بزرگوار از نظر علم و كمالات اخلاقي مي باشد كه تاريخ مثل او را در ميان بانوان عالم به خود كم ديده است. ابعاد شخصيتي و زندگي فردي و اجتماعي وي از نظر علم و آگاهي نسبت به مسايل ديني و عقايد مذهبي و نيز اخلاق و رفتار با همسر و فرزندان، عبادت و بندگي علي رغم آن كه از نظر تاريخي به اجمال بيان شده، ولي با همان ابهامي كه در جزئيات زندگي وي وجود دارد، مي تواند الگويي مناسب و سرمشقي خوب براي بانوان با فضيلت مسلمان قرار گيرد.
که نامهاي مختلفي براي آن بانوي مكرمه در منابع حديثي و تاريخي آمده است كه هيچ منافاتي بين اخبار درباره نام آن بانوي مخدره وجود ندارد شيخ مفيد(ره) مادر امام هشتم را چنين معرفي مي‌كند: «و اُمّه ام ولدٍ يقال لها: ام البنين» (1)

 مادر امام رضا ام ولد بود ام ولد به كنيزاني گفته مي‌شد كه در خانه مولي خود صاحب فرزند مي‌شدند (كنيز داراي فرزند) آنچه را كه شيخ مفيد براي آن حضرت به عنوان نام نوشته كنيه‌اي است كه معروف به آن بوده است و به خاطر داشتن فرزندان (مادر فرزندان) كنيه گرفته است، نام اصلي مادر گرامي حضرت رضا، تكُتم بوده است كه پس از تولد امام رضا از طرف امام كاظم طاهره ناميده است.

.........................................

1- شيخ مفيد، الارشاد، ج 2 ص 247

چگونگي ورود مادر امام رضا به منزل امام کاظم   

روايت چگونگي ورود نجمه خاتون به منزل امام صادق و ازدواج با امام کاظم از طرف مرحوم كليني صاحب كافي و از طريق شيخ صدوق نقل شده كه مادر امام كاظم حميده خاتون آن كنيز را خريداري نموده بود كه در خواب پيامبر اكرم ـ
ـ را ديد و آن حضرت به او دستور داد كه آن كنيز را به فرزندت موسي هديه كن و آن بانو اين عمل را انجام داد.
براساس روايت كليني امام شخصاً به هشام بن احمر مي‌فرمايد آيا اطلاع داري فردي از اهل مغرب (كشور آفريقايي) به مدينه آمده است، ... هشام همراه امام پيش مردي كنيزفروش بوده و هفت كنيز در معرض ديد امام آورد حضرتش فرمود آن كنيزي كه مورد نظر ماست آن را بياور، كه مرد كنيز فروش امتناع نمود، و گفت مريض و عليل است فرداي آن روز امام هشام را فرستاد و فرمود هر شرطي گفت قبول كن، تا‌ آن كنيز را از او خريداري كني. كنيز فروش پس از شرايط سخت و گران نمودن قيمت عاقبت آن كنيز را كه مي‌گفت مريض است به هشام نماينده امام فروخت و علت امتناع آن را از كنيز فروش پرسيد و از سرّي خبر داد كه يكي از بانوان اهل كتاب به او خبر داده بود و هرگز شايسته نيست كه اين بانو در پيش امثال تو باشد او دختري است كه شايسته برترين انسان روي زمين است... چون فرزندي از او نزد مولايش به دنيا خواهد آمد كه در ميان همه اهل شرق و غرب براي او همسنگي نباشد،... هشام احمر گويد: پس از اينكه آن بانو در خدمت امام قرارگرفت‌ امام رضا
از او متولد شد.(1)

.....................................................

1- كليني، اصول كافي،ج 1، ص 486

کودکي امام رضا   


علي بن موسي الرضا
همانند ساير ائمه طاهرين از همان دوران كودكي رشد و كمال عقلي و اخلاقي فوق العاده اي داشت. پدرش از خود علاقه و اشتياق فراواني نسبت به او نشان مي داد و علوم و معارف و اسرار امامت را به وي تعليم مي داد و در تربيت فرزند خويش مي كوشيد.
امام موسي كاظم براي آنكه شيعيان پس از شهادتش سرگردان و حيران نگردند، مقام شامخ امامت فرزندش علي را به اصحاب نزديك و شيعيان خاص و مورد اعتماد گوشزد مي فرمود. مفضل بن عمر مي گويد: «خدمت امام موسي بن جعفر مشرف شدم در حالي كه فرزندش علي بن موسي الرضا
را در دامنش نشانده بود و مي بوسيد عرض كردم: فدايت گردم با مشاهده سيماي اين كودك علاقه و ارادتي برايش در قلبم ريشه دوانيد، كه نظير آن براي احدي جز شما در دلم قرار نگرفته است. حضرت فرمود: نسبت او به من همچون نسبت من به پدرم مي باشد. عرض كردم. آيا پس از شما او صاحب امر و حجت خدا بر روي زمين است؟ فرمود: آري هر كسي از او پيروي كند رستگار گردد و هر كسي از فرمانش سرپيچي نمايد كافر مي گردد.»(۱)

...........................................................................

۱-( محمد بن حسن حر عاملي ، اثبات الهداة، ج 6، ص 21)

القاب امام رضا   


در طي حيات پر بركت امام رضا
، القاب متعدد و متنوعي به آن حضرت اختصاص داده شد كه هر كدام بنا بر مناسبتي و براساس ضوابط و شرايطي، تحقق يافت. اين القاب هر يك نشانگر جلوه اي از فضايل و كرامات بي شمار آن حضرت است و گواه ديگري بر عظمت بي انتهاي شخصيت الهي ايشان.
امام موسي بن جعفر فرزند دلبند خويش را همنام جد بزرگوارش اميرالمومنين و جد ديگرش امام سجاد
، علي نام نهادند.
امام كاظم
گاهي اوقات او را ابوالحسن خطاب و مي فرمود : « هر گاه فرزندم را صدا مي كنيد، او را ابوالحسن بخوانيد.»
از اين رو، در بسياري از روايات، اگر ناقل سخن حضرت امام رضا
باشد، ايشان را ابوالحسن الثاني مي خوانند؛ زيرا ايشان در كنيه نيز با جد بزرگوار خويش مولاي متقيان اشتراك دارند.
برخي از القاب كريمه آن حضرت، عبارتند از: صابر، رضي، وفي، صادق، فاضل، صديق، ضامن آهو، قرة العين المومنين، غيظ الملحدين، هادي، مرشد، سراج ا...، عالم، نورالهدي، راضي، زكي، و ...
كه در كتابهايي همچون منتهي الامال ، بحارالانوار ، علل الشرايع و زيارتنامه آن حضرت، با دقت نظر مي توان علاوه بر اين القاب، به موارد ديگري نيز دست يافت.

 

لقب رضا براي پيشواي هشتم   

 
معروف ترين لقب امام هشتم رضاست. اما جالب است بدانيد که اين لقب را دشمن امام يعني مامون به آن حضرت داده بود. چنان که طبري و ديگران مي نويسند، بعد از ولايتعهدي امام
مامون دستور دادبه نام آن حضرت سکه بزنند. روي اين سکه ها که الان درموزه آستان قدس است. نوشته شده:


«الامير الرضا وليعهد المسلمين علي بن موسي»


مامون، لقب رضا را از شعار «الرضا من آل محمد» گرفته بود که اشعاري است که اولين بارمختار درقيامش که به خونخواهي امام حسين بود، در کوفه از آن استفاده مي کرد(سال 76ق) اين شعار يعني «ما فقط به حکومت کسي از آل محمد راضي هستيم.» اين شعار را بعدها داعيان عباسي (کساني که براي قيام به نفع بني عباس وعليه بني اميه دعوت مي کردند، مثل ابومسلم خراساني) هم به کار بردند وحالا مامون مي خواست وانمود بکند که اوست که اين شعار و آرزوي قديمي را تحقق بخشيده است.

سياسي بودن اقدام مامون، از همان زمان هم برملا شده بود. ومثلاً دعبل خزاعي- شاعري که معاصر امام
و مامون بوده (متوفاي 246ق)- درشعري سروده است:
«ايا عجبا منهم يسمونک الرضا/ وتلقاک منهم کلحه وغضون»
يعني در تعجبم ازآنها که شما را «رضا» مي نامند ولي از جانب ايشان رنج ها وسختي ها به شما مي رسد.
حديثي هم از امام جواد در «عيون اخبار الرضا» هست که درجواب سوالي که مي گويد چرا پدر شما را رضا ناميده اند، فرموده اند: «زيرا مرضي (= مورد رضايت) خدا در آسمان ومرضي رسول خدا وائمه او درزمين بود». آن شخصي به سوالش اصرار مي کند. مي پرسد مگر باقي پدران شما مرضي خدا ورسول نبودند؟ امام جواب مي دهند: «چرا، اما فقط پدرم بود که مرضي موافقان ومخالفان قرار گرفت.» بعدها مضمون اين حديث بيشتر مورد توجه قرار گرفت ومثلاً مولف تاريخ «حبيب السير» (نوشته شده حدود 930ق) درتوضيح لقب آن حضرت آورده است: « امام علي نام عالي نسب /پناه عجم، مقتداي عرب / ازوبود راضي جهان آفرين / از آن رو رضا گشت او را لقب».

امام رضا عالم آل محمد   


ائمه معصومين همگي از علماي عصرخود بوده اند اما شهرت امام رضا به برتري علمي اش از ديگر علما شهره بود و يکي از دلايل برتري آن حضرت پيروزي ايشان در مناظرات متعددي بود که مامون خليفه عباسي بين امام رضا
و علماي ديگر ترتيب مي داد اما نتيجه مناظرات اذعان همه دانشمندان آن عصر به علم و دانش آن حضرت بود به طوري که لقب «عالم آل محمد» را به ايشان دادند. از ابي صلت هروي نقل است که مأمون در چندين مجلس تعدادي از علماي اديان و فقهاي شريعت و متكلمان را جمع كرد و حضرت با مناظراتي كه با آنها کرد، همگان را مغلوب ساخت و هيچ كس از ايشان نماند جز اين كه به فضل او اعتراف كردند.

در کتاب بحارالانوار علامه مجلسي نيز آمده است که امام موسي كاظم
به فرزندان خويش مي‌فرمودند: اين برادر شما علي بن موسي عالم آل محمد است، از او درباره دين خود بپرسيد و آن چه را به شما مي‌گويد، حفظ كنيد كه من بارها از پدرم جعفر بن محمد (امام صادق) شنيدم كه به من فرمود: عالم آل محمد از تو زاده مي‌شود و اي كاش من او را درك مي‌كردم و نامش هم نام علي بن ابي‌طالب است . (۱)

...........................................................
۱- گفتاري از حجت والسلام علم الهدي به مناسبت شهادت امام رضا -

موقعيت و شخصيت امام رضا  

تيره گي روابط بين امين و مامون به امام اين فرصت را داد تا به وظايف رسالت خود عمل كند و به كوشش و فعاليت خويش بيفزايد. شيعيانش نيز اين فرصت را يافتند كه مرتب با او در تماس بوده از راهنماييهايش بهره ببرند. پس در نتيجه، امام رضا از مزاياي منحصر به فردي سود مي جست و توانست راهي را بپيمايد كه به تحكيم موقعيت و گسترش نفوذش در قسمتهاي مختلف حكومت اسلامي بيانجامد حتي روزي امام به مامون كه سخن از ولايتعهدي مي راند، گفت: «. . . اين امر هرگز نعمتي برايم نيفزوده است. من در مدينه كه بودم دستخطم در شرق و غرب اجرا مي شد. در آن موقع، استر خود را سوار مي شدم و آرام كوچه هاي مدينه را مي پيمودم و اين از همه چيز برايم مطلوبتر مي نمود. . . » (1) 
در نامه اي كه مامون از امام تقاضا مي كند كه اصول و فروع دين را برايش توضيح دهد، او را چنين خطاب مي كند: «اي حجت خدا بر خلق، معدن علم و كسي كه پيروي از او واجب مي باشد. . . » . مامون او را «برادرم » و «اي آقاي من » خطاب مي كرد.(2)

................................................................... 
1- بحار / 49 / ص 155، 144
2- نظرية الامامة / ص 388
زندگي سياسي امام هشتم، ص 92 نويسنده: سيد جعفر شهيدي - نرم افزار پيامبر اعظم در اينترنت

موقعيت و شخصيت امام رضا 


در توصيف امام، مامون براي عباسيان چنين نگاشته بود: «. . . اما اينكه براي علي بن موسي بيعت مي خواهم، پس از احراز شايستگي او براي اين امر و گزينش وي از سوي خودم است. . . اما اينكه پرسيده ايد آيا مامون در زمينه اين بيعت بينش كافي داشته، بدانيد كه من هرگز با او بيعت نكرده مگر با داشتن بينايي كامل و علم به اينكه كسي در زمين باقي نمانده كه به لحاظ فضيلت و پاكدامني از او وضع روشنتري داشته و يا به لحاظ پارسايي، زهد در دنيا و آزادگي بر او فزوني گرفته باشد. كسي از او بهتر جلب خشنودي خاص و عام را نمي كند و نه در برابر خدا از وي استوارتر كسي ديگر يافت مي شود. . . » .
باز از چيزهايي كه دلالت بر بزرگي و شوكت امام دارد، روايتي است كه گزارش كننده چنين نقل مي كند: «من در معيت امام بر مامون وارد شدم. مجلس مملو از جمعيت بود، محمد بن جعفر را گروهي از طالبيان و هاشميان احاطه كرده بودند و فرماندهان نيز حضور داشتند. به مجرد ورود ما، مامون از جا برخاست، محمد بن جعفر و تمام افراد بني هاشم نيز بر پا شدند. آنگاه امام و مامون در كنار هم نشستند، ولي ديگران همچنان ايستاده بودند تا امام همه را اذن جلوس داد. آنگاه ساعتي بگذشت و مامون همچنان غرق توجه به امام بود. . . » (1) .

..................................................................
1- مسند الامام الرضا / 2 / ص 76

زندگي سياسي امام هشتم، ص 92  نويسنده: سيد جعفر شهيدي - نرم افزار پيامبر اعظم در اينترنت

نمونه اي از مناظرات امام رضا   

 
امام رضا عليه السلام به ابن رامين (فقيه )فرمود:
ابن رامين ! آن وقت كه پيامبر صلي الله عليه و آله از مدينه خارج شد، كسي را جاي خود نگذاشت ؟
ابن رامين : چرا علي را جاي خود گذاشت .
امام رضا
: پس چرا به اهل مدينه نفرمود خودتان كسي را انتخاب كنيد، چون انتخاب شما خطا نمي شود.
ابن رامين : حضرت پيامبر چون نگران بود اختلاف و درگيري در ميان مردم بيفتد.
امام : خوب چه عيبي داشت ، اگر هم اختلافي رخ مي داد، هنگامي كه از مسافرت به مدينه بر مي گشت آن را اصلاح مي نمود.
ابن رامين : البته عمل آن حضرت كه خود جانشين تعيين فرمود، با محكم كاري مناسب تر و منطقي تر بود.
امام : بنابراين براي پس از مرگ خود نيز حتما كسي راجاي خود قرار داده است ؟
ابن رامين : نه !
امام : آيا مرگ پيامبر صلي الله عليه و آله از مسافرتش مهم تر نبود؟
سفر دنيا كوتاه است و سفر مرگ طولاني و ابدي . پس چگونه شد كه هنگام مرگ از اختلاف امت خاطر جمع بود - جانشين تعيين نكرد - اما در مسافرت چند روزه دنيا خاطر جمع نبود - جانشين تعيين كرد - با اين كه خود آن حضرتزنده بود و مي توانست اختلافات را اصلاح نمايد.
ابن رامين در مقابل سخنان منطقي امام
نتوانست حرفي بگويد و ساكت شد (1)

.......................................................................
1- بحار الانوار، ج 23، ص 75.

خلاصه اي از زندگي سياسي امام قبل از پذيرش ولايتعهدي 

  
تاريخ نتوانسته است ترسيم روشني از دوران 10 ساله زندگي امام هشتم در زمان هارون و بعد از او در دوران پنج ساله جنگهاي داخلي ميان خراسان و بغداد به ما ارائه كند اما به تدبر مي توان فهميد كه امام هشتم در اين دوران، همان مبارزه درازمدت اهل بيت
را كه در همه دوران يكصد و پنجاه ساله بعد از عاشورا استمرار داشته، با همان جهت گيري و همان اهداف ادامه مي داده است.

يك نمونه برخورد سياسي اين دوران به حمله جلودي - يكي از فرماندهان هارون الرشيد - براي سركوبي قيام محمد بن جعفر به مدينه بوده كه بنا به نقل ابوالفرج از نوئلي، امام رضا
در مورد او وساطت نموده كه صحت آن خبر مورد ترديد است.

شايد مهم ترين مسأله در اين دوره كه از ابتداي دوره بيست ساله حضرت به وجود آمد موضوع شكل گيري واقفيه باشد كه اگرچه در ظاهري از توجيهات ديني به وقوع پيوست امام صبغه سودجويي هاي مالي و اقتصادي آن بسيار زودتر و حقيقت وجه سياسي آن نيز براي اهل دقت رخ نمايانده است.

پذيرش ولايتعهدي امام رضا   


امام رضا
درابتدا ولايت عهدي را نپذيرفت.ودر اين امر جدي بود به گونه اي مأمون که حضرت را تهديد به قتل كرد. چنان كه نقل گرديده، مأمون به امام گفت : «به خدا سوگند مي خورم كه اگر ولايت عهدي را پذيرفتي، كه چه بهتر، و گرنه تو را وادار به پذيرش خواهيم كرد. واگر تن ندهي، گردنت را خواهم زد.» (1)

امام به ناچار فرمود : «به شرطي كه نه كسي را برگمارم، و نه كسي را عزل كنم، و نه سنت يا قانوني را لغو كنم، و تنها از دور ناظر امور باشم.»
در عيون اخبارالرضا از شيخ صدوق نقل گرديده، زماني كه فرستاده مأمون براي بردن امام رضا از خراسان به مدينه آمد، امام قبل از رفتن، وارد مسجد پيامبر شد، تا با رسول خدا وداع کند. با چشماني اشكبار كنار قبر رسول خدا ايستاد. چندين بار بيرون رفت و دوباره بازگشت، در حالي كه به شدت مي گريست فرمود : «من از جوار جدم رسول خدا مي روم و در غربت خواهم مرد.»
آن حضرت طي اقامت خويش در خراسان از اين كه مي ديد مأمون از وجود آن حضرت در جهت اغراض و مصالح حكومتي خويش بهره مي گيرد ،بسيار ناخشنود بود. از خادم ايشان روايت گرديده كه امام رضا
روزهاي جمعه كه از مسجد باز مي گشت، مي فرمود : «پروردگارا اگر گشايش كارم از آن چه كه در آنم، مرگ است، هر چه زودتر مرگم را برسان.» اين رويکرد امام نشان مي دهد حضرت از ولايت عهدي راضي نبود بلکه به اين امر مجبور شده بود(2)

................................................................
1. علل شرايع، مقاتل الطالبين
2. زندگي دوازده معصوم، هاشم معروف الحسيني،جلد2

علت پذيرش ولايتعهدي توسط امام رضا   


چنان چه در تاريخ مضبوط است حضرت علي بن موسي الرضا
با اجبار و اکراه از مدينه منوره هجرت کردند و در پذيرش ولايت عهدي مأمون عباسي مکره و مضطر بودند و تحت اختيار امام اين مسأله صورت نگرفت ولي در عين حال امام براي اين که حتي با اين عنوان اجباري احياناً در مظالم حکومت عباسيان شريک نباشد و مردم هم اين مساله را بفهمند براي پذيرش ولايت عهدي خود شرطي را قرار دادند و آن عدم دخالت در امور اجرايي و مسائل حکومتي بود.

ناگفته نماند که پذيرش ولايت عهدي از ناحيه امام رضا نيز برکاتي در برداشت از جمله اين که موجب بسط و گسترش معارف اهل البيت عليهم السلام شده و امتياز علمي و مراتب معنوي اين خاندان بر بسياري آشکار شد. و همچنين شيعيان توانستند نفسي تازه کنند.

داستان وداع غم انگيز امام رضا با مدينه و قبر رسول خدا  

 
شيخ صدوق رحمه الله از محول سجستاني آورده است:

«وقتي که فرستاده ي مامون براي بردن امام رضا از خراسان به مدينه آمد، من آنجا بودم. امام به منظور خدا حافظي و براي وداع، به مسجد النبي کنار قبر رسول خدا رفت و مکرر با قبر پيامبر وداع مي کرد و بيرون مي آمد و نزد قبر باز مي گشت و با صداي بلند گريه مي کرد. من به امام نزديک شده، سلام کردم امام جواب سلام مرا داد، حضرت را در رفتن به سفر خراسان تهنيت و مبارک باد گفتم. امام فرمود: به ديدن من بيا زيرا از جوار جدم خارج مي شوم و در غربت از دنيا مي روم و در کنار قبر هارون مدفون مي شوم! من همراه حضرت به خراسان رفتم، تا اين که از دنيا رفت و در کنار قبر هارون به خاک سپرده شد.(۱)

..............................................................

۱- ( عيون اخبار الرضا ، ج 2 ص 217 )

داستان وداع غم انگيز امام رضا با مکه  

 
اميه بن علي مي گويد: من در آن سالي که حضرت رضا در مراسم حج شرکت کرد و سپس به سوي خراسان حرکت نمود، در مکه با او بودم و فرزندش امام جواد (که پنج سال داشت) با او بود. امام با خانه ي خدا وداع مي کرد و چون از طواف خارج شد، نزد مقام رفت و در آن جا نماز خواند. امام جواد بر دوش موفق (غلام حضرت) بود که او را طواف مي داد. نزديک حجر اسماعيل، امام جواد
از دوش موفق پايين آمد و مدتي طولاني در آن جا نشست موفق گفت: فدايت شوم برخيز.
امام جواد فرمود: نمي خواهم. مگر خدا بخواهد. آثار غم و اندوه در چهره اش آشکار شد.موفق نزد امام رضا آمد و گفت: فدايت شوم، حضرت جواد
در کنار حجر اسماعيل نشسته و بلند نمي شود.
امام هشتم
نزد فرزندش آمد و فرمود: بلند شو عزيزم.
حضرت جواد
عرض کرد: «چگونه برخيزم با اين که خانه ي خدا را به گونه اي وداع کردي که ديگر نزد آن بر نمي گردي! » .
امام رضا فرمود: «حبيب من برخيز» آنگاه حضرت جواد برخاست و با پدرش به راه افتاد.(۱)

..............................................................................

۱- ( کشف الغمه، ج 3، انوار البهيه، ص 239، اعيان الشيعه، ج 2 ص 18 )

داستان وداع حضرت با خانواده   


حسن بن علي وشاء مي گويد که امام رضا به من فرمود: « اني حيث ارادوا الخروج من المدينة، جمعت عيالي فامرتهم ان يبکوا علي حتي اسمع، ثم فرقت فيهم اثني عشر الف دينار ثم قلت: اما اني لا ارجع الي عيالي ابدا. «موقعي که مي خواستند مرا از مدينه بيرون ببرند، خانواده ام را جمع کرده و به آن ها امر کردم که برايم گريه کنند تا صداي گريه ي آن ها را بشنوم. سپس در ميان آن ها دوازده هزار دينار تقسيم کردم و به آن ها گفتم من ديگر به سوي شما بر نمي گردم». سپس دست پسرش حضرت امام جواد را گرفت و به مسجد برد و او را به قبر مطهر رسول خدا چسبانيد و نگهداري او را به برکت روح مطهر پيامبر از خدا خواست. حضرت امام جواد
به پدرش نگاه کرد و گفت: به خدا سوگند به سوي خدا مي روي.
سپس امام هشتم به خدمتکاران و نمايندگان خود دستور داد تا از حضرت جواد اطاعت کنند و با او مخالفت ننمايند و به آن ها تفهيم کرد که فرزندش امام جواد جانشين اوست. (۱)

.............................................................................

۱- ( اثبات الوصية، ص 203- مسند الامام الرضا، ج 1 جزء 2 ص 169

اهداف مأمون از پيشنهاد ولايتعهدي به امام رضا 

  
هنگامي كه مأمون در سال 198 از جنگ قدرت با امين فراغت يافت و خلافت بي منازع را به چنگ آورد يكي از اولين تدابير خود را در مواجهه با مبارزات شيعيان و علويان به كار بست. او كه در اين نبرد ابتكار عمل را به دست داشت و با همه امكانات به ميدان آمده بود با بهره مندي از هوش سرشار و شيطنتي بي سابقه هدفي بس بزرگ يعني ريشه كني درخت تشيع را كه هيچ از اسلافش به آن موفق نشده بودند نشانه گرفته بود. در انجام اين نقشه او به گونه اي سياسي وارد عمل شده بود كه به ظاهر مورد اعتراض هواخواهان حكومت عباسي واقع گرديده و زيركانه آن ها را با خود همراه مي كرد. بنا به روايت عيون اخبار الرضا
در اين زمينه مأمون در پاسخ به آن ها مي گويد: قد كان هذا الرجل مستتراً عنا، يدعوا الي نفسه فاردنا ان نجعله ولي عهدنا ليكون دعائه لنا و ليعترف بالملك و الخلافة لنا و ليعتقد فيه المفتونون به انه ليس مما ادعي في قليل و لا كثير و ان هذا الامر لنا من دونه...

بر اساس اين گونه سخنان و ساير شواهد، مواردي را مي توان به عنوان اهداف مأمون از اين حركت بيان نمود که در ادامه بيان مي گردد:

1- مهم ترين هدف تبديل صحنه مبارزات حاد انقلابي شيعيان به عرصه فعاليت سياسي آرام و بي خطر است. شيعيان همواره با بهره گيري از دو ويژگي مظلوميت و قداست در پوشش تقيه به مبارزه مي پرداختند و مأمون مي خواست اختفا و استتار را از اين مبارزه گرفته امام را به ميدان سياست بكشاند. اين تدبير مي توانست فكر شيعي را هم در رديف بقيه عقايد و افكاري كه در جامعه طرفداراني داشت قرار دهد و از حد يك تفكر مخالف دستگاه خارج سازد.
2- تخطئه مدعاي شيعيان مبني بر غاصبانه بودن خلافتهاي اموي و عباسي و مشروعيت دادن به آن ها.
3- زير سؤال بردن ادعاي زهد و پارسايي و بي اعتنايي ائمه به دنيا.
4- در كنترل گرفتن فعاليتهاي مبارزاتي امام و ياران آن حضرت.
5- ايجاد فاصله بين امام و مردم به واسطه مأموران حكومتي و كمرنگ كردن صيغه عطوفت حضرت و عامه مردم.
6- كسب وجهه و حيثيت معنوي براي خود در ميان معتزليان و شيعيان. نكته مهم در اين زمينه رواج انتساب به شيعه در آن زمان است به گونه اي كه هر كسي را كه حتي بر مبناي عقايد معتزلي موضع مخالفي نسبت به علي
نداشت اگرچه صرفاً گرايش مثبتي داشته و آن حضرت را خليفه چهارم هم مي دانست به تشيع نسبت مي دادند و خود مأمون نيز از چنين فضايي در انتسابش به تشيع بهره ها برده است.
7- تبديل كردن امام به توجيه گر دستگاه خلافت.
و ديگر اهداف قابل تصور.
چنان كه مشاهده مي شود اين تدبير به قدري پيچيده و عميق است كه يقيناً هيچكس جز مأمون نمي توانست آن را به خوبي هدايت كند و بدين جهت دوستان و نزديك مأمون و حتي شخصي مانند فضل بن سهل وزير و فرمانده كل نيز از ابعاد و جوانب آن بي خبر بوده اند

تشکيل فرقه واقفيه در عصر امامت امام رضا   
امام كاظم نيز به نقل آنچه در عيون اخبار الرضا آمده، در مدينه ميان شيعيان و علويان بسياري امام رضا
را به جانشيني خود منصوب فرمود. اما در عين حال تقيه و طولاني بودن زندان آن حضرت را نمي توان در اختفاي نسبي حقيقت امر براي دسته اي از شيعيان بي تأثير دانست.

نقطه شروع حركت واقفيه از سوي كساني بود كه در آخرين حبس امام كاظم كه منجر به شهادت حضرت شد، اموالي را كه نزد آن ها جمع شده بود (افرادي مانند حيان بن سراج) در خريد خانه و غلات مصرف كرده بودند و براي عدم تحويل آن به امام بعدي خبر رحلت امام را تكذيب نموده و اذاعا في الشيعة انه لا يموت لانه هو القائم شايعه كردند كه امام كاظم نمرده و همان قائم آل محمد
است. البته در پايان اين روايت طبرسي از كشي، تصريح شد كه براي شيعيان روشن شد كه اين افراد به خاطر خوردن اموالي كه پيش ايشان بوده اين شايعه را درست كرده اند.
در حقيقت اين يك نوع سودجويي از عدم فهم صحيح روايات مربوط به مفهوم مهدي و قائم بود كه در بين شيعه از قوت زيادي برخوردار بود و در منابع اهل سنت هم فراوان وجود داشت كه همين امر موجب گرديد اعتقاد ديگري مبني بر اين كه امام هفتم زنده است و امامان بعدي در حكم امراي آن حضرتند نيز به وجود آيد. اگرچه شكل گيري جدي معارف شيعه اين گونه عقايد را به حاشيه مي رانده است.

رابطه حضرت معصومه با امام رضا  

 
نجمه خاتون همسرگرامي امام كاظم
تنها دو فرزند در دامان خود پرورش داد و آنها عبارتند از:
1- خورشيد فروزان امامت، حضرت علي بن موسي الرضا
.
2- ماه تابان درج عصمت، حضرت معصومه
.
محمد بن جرير طبري، دانشمند گرانمايه شيعه در قرن پنجم هجري،براين واقعيت تصريح نموده است.
مدت 25 سال تمام حضرت رضا تنها فرزند نجمه خاتون بود، پس از يك ربع قرن انتظار، سرانجام ستاره اي تابان از دامن نجمه درخشيد كه هم سنگ امام هشتم بود و امام
توانست والاترين عواطف انباشته شده در سويداي دلش را بر او نثار كند.
بين حضرت معصومه و برادرش امام رضا
عواطف سرشار و محبت زايدالوصفي بود كه قلم از ترسيم آن عاجز است.
در يكي از معجزات امام كاظم
كه حضرت معصومه نيز نقشي دارد، هنگامي كه مرد نصراني مي پرسد: «شما كه هستيد؟» مي فرمايد: «انا المعصومه اخت الرضا»
«من معصومه، خواهر امام رضا
مي باشم»
اين تعبير از محبت سرشار آن حضرت به برادر بزرگوارش امام رضا و از مباهات او به اين خواهر برادري سرچشمه مي گيرد.

جلوه اي از عبادت امام رضا   


برادر دعبل مي گويد: حضرت رضا
پيراهني از خز سبز رنگ و انگشتري از عقيق به برادرم «دعبل» عنايت كردند و فرمودند، اي دعبل برو «قم» كه در آنجا فايده خواهي برد، و فرمود: اين پيراهن را محافظت كن زيرا كه من در اين پيراهن در هزار شب، هر شب هزار ركعت نماز خوانده ام و در آن هزار بار قرآن را از ابتدا تا انتها ختم كرده ام.

صولي مي گويد: از جده ام پرسيدند كه درباره رفتار حضرت رضا سخني بگويد. جده من كه زني بسيار عاقل و سخاوتمند بود گفت: حضرت رضا كه هميشه نمازش را در اول وقت مي خواند وقتي نماز صبحش تمام مي شد به سجده ميرفت و سر مبارك خود را بر نمي داشت تابالا آمدن آفتاب. و آن حضرت در اين مدت به ذكر خداي تعالي مشغول بود.

گزيده اي از اخلاق امام رضا   


در بخش صفات آن حضرت از ابراهيم بن عباس نقل كرديم كه گفت: امام رضا با سخن هرگز به هيچ كس جفا نكرد و كلام كسي را نبريد تا مگر شخص از گفتن باز ايستد. و حاجتي را كه مي توانست برآورده سازد رد نمي كرد. پاهايش را دراز نمي كرد و هرگز روبه روي كسي كه نشسته بود، تكيه نمي داد و هيچ كس از غلامان و خادمان خود را دشنام نمي داد. هرگز آب دهان بر زمين نمي افكند و در خنده اش قهقهه نمي زد بلكه تبسم مي نمود. كليني در كافي به سند خود نقل كرده است كه مهماني براي امام رضا رسيد. امام شب در كنار مهمان نشسته بود و با وي سخن مي گفت كه ناگهان وضع چراغ تغيير كرد. مرد مهمان دستش را دراز كرد تا چراغ را درست كند ولي امام او را از اين كار بازداشت و خود به درست كردن چراغ پرداخت و كار آن را راست كرد. سپس فرمود: ما قومي هستيم كه ميهمانان خود را به كار نمي گيريم. همچنين در كافي به سند خود از ياسر و نادر خادمان امام رضا
نقل شده است گفتند: ابو الحسن، صلوات الله عليه، به ما فرمود: اگر من بالاي سرتان بودم و شما خواستيد از جا برخيزيد، در حالي كه غذا مي خوريد برنخيزيد تا از خوردن دست بكشيد و بسيار اتفاق مي افتاد كه امام بعضي از ما را صدا مي زد و چون به ايشان گفته مي شد آنان در حال خوردن هستند، مي فرمود: بگذاريدشان تا از خوردن دست بكشند. (۱)

.............................................................
۱- سيره معصومان، ج 5، ص 148

نويسنده: سيد محسن امين ترجمه: علي حجتي كرماني

شاگردان امام رضا   


ابن شهر آشوب در مناقب گويد: دسته اي از مصنفان از آن حضرت روايت نقل كرده اند مانند: ابو بكر خطيب در تاريخش و ثعلبي در تفسيرش و سمعاني در رساله اش و ابن معتز در كتابش و نيز عده اي ديگر. جنابذي در معالم العترة گويد: عبد السلام بن صالح هروي و داود بن سليمان و عبد الله بن عباس قزويني و طبقه آنان از امام رضا
روايت نقل كرده اند. همچنين ابن شهر آشوب در مناقب گويد: از راويان موثق آن حضرت احمد بن محمد بن ابو نصر بزنطي و محمد بن فضيل كوفي ازدي و عبد الله بن جندب بجلي و اسماعيل بن سعد احرص اشعري و احمد بن محمد اشعري و از اصحاب آن حضرت حسن بن علي خزاز مشهور به وشاء و محمد بن سليمان ديلمي بصري و علي بن حكم انباري و عبد الله بن مبارك نهاوندي و حماد بن عثمان ناب و سعد بن سعد و حسن بن سعيد اهوازي و محمد بن فضل رجحي و خلف بصري و محمد بن سنان و بكر بن محمد ازدي و ابراهيم بن محمد همداني و محمد بن احمد بن قيس بن غيلان و اسحاق بن معاويه خصيبي از آن حضرت روايت نقل كرده اند.
در تهذيب التهذيب آمده است: از آن حضرت فرزندش محمد و ابو عثمان مازني نحوي و علي بن علي دعبلي و ايوب بن منصور نيشابوري و ابو صلت عبد السلام بن صالح هروي و مامون بن رشيد و علي بن مهدي بن صدقه، كه نسخه اي نيز به نقل از امام رضا نزد او موجود است، و ابو احمد داود بن سليمان بن يوسف قاري قزويني، كه او نيز نسخه اي به نقل از امام رضا دارد، و عامر بن سليمان طايي، كه نسخه اي بزرگ به نقل از امام رضا
نزد اوست، و ابو جعفر محمد بن محمد بن حبان تمار و نيز عده اي حديث نقل كرده اند.
حاكم در تاريخ نيشابور نويسد: از جمله ائمه حديث كه از آن حضرت
حديث نقل كرده اند آدم بن ابي اياس و نصر بن علي جهضمي و محمد بن رافع قشيري و عده اي ديگر مي باشند. (۱)

..............................................................................
۱- سيره معصومان، ج 5، ص 191

نويسنده: سيد محسن امين ترجمه: علي حجتي كرماني

گزيده اي از احاديث امام رضا   


* الصَّلاةُ قُرْبانُ كُلِّ تَقيٍّ. (۱)
نماز، هر شخص باتقوا و پرهيزكاري را - به خداوند متعال - نزديك كننده است .


* لَوْخَلَتِ الاْ رْض طَرْفَةَ عَيْنٍ مِنْ حُجَّةٍ لَساخَتْ بِاءهْلِها. (۲)

چنانچه زمين لحظه اي خالي از حجّت خداوند باشد، اهل خود را در خود فرو مي برد.


* مَنْ فَرَّجَ عَنْ مُؤْمِنٍ فَرَّجَ اللّهُ قَلْبَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ.(۳)

هركس مشكلي از مؤ مني را بر طرف نمايد و او را خوشحال سازد، خداوند او را در روز قيامت خوشحال و راضي مي گرداند.


* إ نَّ الصَّمْتَ بابٌ مِنْ اءبْوابِ الْحِكْمَةِ، يَكْسِبُ الْمَحَبَّةَ، إ نَّهُ دَليلٌ عَلي كُلِّ خَيْرٍ.(۴)

 
همانا سكوت و خاموشي راهي از راه هاي حكمت است ، سكوت موجب محبّت و علاقه مي گردد، سكوت راهنمائي براي كسب خيرات مي باشد.


* لَوْ اءنَّ النّاسَ قَصَّرَوا فِي الطَّعامِ، لاَسْتَقامَتْ اءبْدانُهُمْ.(۵)


چنانچه مردم خوراك خويش را كم كنند و پرخوري ننمايند، بدن هاي آن ها دچار امراض مختلف نمي شود.

....................................................

۱- (وسائل الشّيعة : ج 4، ص 43، ح 4469)

۲- (علل الشّرايع : ص 198، ح 21 )

۳- (اصول كافي : ج 2، ص 160، ح 4 )

۴- ( مستدرك الوسائل : ج 9، ص 16، ح 10073)

۵- (مستدرك الوسائل : ج 2، ص 155، ح 30)

گره گشایی کار و ازدواج

سؤال: چند سال است که در کارهایم دچار مشکل می شوم که راهها به رویم بسته می شود، از جمله در زمینه اشتغال و ازدواج، و هر چه از خدا طلب یاری می کنم، راه مساعدی گشوده نمی شود؟

آیت الله بهجت : بسمه تعالی زیاد از روی اعتقاد کامل بگویید: «أستغفر الله»، هیچ چیز شما را منصرف نکند غیر از ضروریات و واجبات تا کلیه ابتلائات رفع شود، بلکه بعد از رفع آنها هم بگویید، برای اینکه امثال آنها پیش نیاید؛ و اگر دیدید رفع نشد، بدانید یا ادامه نداده اید، یا آنکه با اعتقاد کامل نگفته اید. والله العالم. [۱]
............................................................................
پی نوشت :

[۱] سایت آیت الله بهجت.

حکمت خدا

خدایا حکمت قدمهایی که برایم برمی داری، بر من آشکار ساز تا درهایی که به سویم می گشایی، ندانسته نبندم و درهایی که به رویم می بندی، به اصرار نگشایم!


My Dearest God! Reveal to me the understanding behind the steps you take for me, So that I wouldn’t close the doors you open for me, neither would I insist you open the ones you’ve thought best to close on me


عفاف گل

شب شد خورشيد رفت...

 آفتابگردان عاشق به دنبال آفتاب

آسمان را جستجو می‌کرد.

ناگهان ستاره اي چشمک زد!

آفتابگردان سرش را به زير افکند.

                           گل‌ها خيانت نمی‌کنند.

" يا فاطمه اشفعي لي في الجنة "

 

 

زندگانی حضرت فاطمۀ معصومه (سلام الله علیها)

 

حضرت معصومه عليها السلام در اول ذی القعده سال 173 هجري قمري در مدينه چشم به جهان گشود.

پدرش امام هفتم شيعيان حضرت موسي بن جعفر عليه السلام و مادرش حضرت نجمه بود كه به علت پاكي و طهارت نفس به او طاهره مي گفتند.حضرت معصومه در 28 سالگي و در روز دوازدهم ربيع الثاني سال 201 هجري قمري در قم به شهادت رسيد كه امروز بارگاه ملكوتي و مرقد مطهرش همچون خورشيدي در قلب شهرستان قم مي درخشد و همواره فيض بخش و نورافشان دلها و جانهاي تشنه معارف حقاني است.


 آن حضرت در واقع بتول دوم و جلوه اي از وجود حضرت زهرا سلام الله عليها بود.در طهارت نفس امتيازي خاص و بسيار والاداشت كه امام هشتم برادر تني آن حضرت او را (كه نامش فاطمه بود) معصومه خواند.

و فرمودند : «من زار المعصومة بقم كمن زارني»

(كسي كه حضرت معصومه عليها سلام را در قم زيارت كند مانند آن است كه مرا زيارت كرده است)


مقام علم و عرفان او در مرحله اي است كه در فرازي از زيارتنامه غير معروف او چنين مي خوانيم:

«السلام عليك يا فاطمه بنت موسي بن جعفر و حجته و امينه»

(سلام بر تو اي فاطمه دختر موسي بن جعفر و حجت و امين از جانب موسي بن جعفر)

و باز مي خوانيم:

«السلام عليك ايتها الطاهرة الحميدة البرة الرشيدة التقية الرضية المرضية»

(سلام بر تو اي بانو پسنديده نيك سرشت، اي بانوي رشد يافته، پاك طينت، پاك روش، شايسته و پسنديده)

بدين لحاظ و مقامات عالي معنوي آن بانوست كه حضرت رضا عليه السلام در فرازي از زيارتنامه معروفش به ما آموخته كه در كنار مرقدش خطاب به او بگوييم :

«يا فاطمه اشفعي لي في الجنة فان لك عندالله شانا من الشان»

(اي فاطمه! در بهشت از من شفاعت كن چرا كه تو در پيشگاه خداوند داراي مقامي بس ارجمند و والا هستي)

امام صادق عليه السلام سالها قبل از ولادت حضرت معصومه عليها سلام  در توصيف قم سخن گفته و آن مكان را حرم خاندان رسالت خوانده بود. آنگاه فرمودند : به زودي بانويي از فرزندانم به سوي آن كوچ كند كه نامش فاطمه دختر موسي بن جعفر است و با شفاعت او همه شيعيانم وارد بهشت مي شوند.


خاندان عصمت پيامبر در انتظار آن بودند كه اين دختر ممتاز چشم به اين جهان بگشايد تا قلب و روي آنان را به ديدار خود روشن و منور گرداند. آغاز ماه ذيقعده براي حضرت رضا عليه السلام و دودمان نبوت و آل علي عليه السلام پيام آور شادي مخصوص و پايان بخش انتظاري عميق و شور آفرين بود زيرا حضرت نجمه فرزندي جز حضرت رضا عليه السلام نداشت و مدتها پس از حضرت رضا نيز داراي فرزندي نشده بود.

از آنجا كه سال ولادت حضرت رضا عليه السلام يعني سال 148 هجري قمري و سال ولادت حضرت معصومه عليها سلام سال 173 و بين اين دو ولادت بيست و پنج سال فاصله بود و از طرفي امام صادق عليه السلام ولادت چنان دختري را مژده داده بود، از اين رو خاندان پيامبر بيصبرانه در انتظار طلوع خورشيد وجود حضرت معصومه عليها سلام بودند.

هنگامي كه وي چشم به جهان گشود براستي كه آنروز براي اهل بيت عصمت بخصوص امام هشتم و حضرت نجمه سلام الله عليه روز شادي و سرور وصف ناپذير و از ايام الله بود زيرا اختري از آسمان ولايت و امامت طلوع كرده بود كه قلبها را جلا و شفا مي داد و چشمها را روشن مي كرد و به كانون مقدس اهل بيت عليهم السلام گرمي و صفا مي بخشيد.

اين سوال كه پيامبر اسلام با آنكه چند فرزند دختر داشت چرا حضرت زهرا را بيشتر دوست مي داشت و به او بيشتر اعتبار مي داد. سوالي است كه درباره حضرت معصومه عليها سلام نيز صادق است كه چرا حضرت موسي بن جعفر عليه السلام با داشتن دختران بسيار به حضرت معصومه عليها سلام توجه مي كرد و در ميان آنها اين دختر به آن همه مقامات نايل شد. پاسخش اين است که در آيات قرآن و گفتار پيامبر و امامان به طور مكرر معيار, داشتن علم، تقوا و جهاد و ساير ارزشهاي والاي انساني است.


براستي كه حضرت معصومه عليها سلام همچون جده اش حضرت زهرا سلام الله عليه در معيارهاي ارزشي اسلام يكه تاز عرصه ها و در علم و كمالات و قداست گوي سبقت را از ديگران ربوده بود. وي تافته اي ملكوتي و جدا بافته و ساختار وجودي او از ديگران ممتاز بود.همان گونه كه پيامبر (ص) در شان حضرت زهرا سلام الله عليها فرمود:‌ «فداها ابوها» (پدرش به فدايش باد)، حضرت موسي بن جعفر عليه السلام نيز در شان حضرت معصومه عليها سلام فرمود: «فداها ابوها»حضرت معصومه عليها سلام همنام حضرت فاطمه زهراست دراين نام رازها نهفته است. يكي از رازها اين بود كه در علم و عمل از رقباي خود پيشي گرفته و ديگر اين كه از ورود شيعيان به آتش دوزخ جلوگيري مي نمايد.

 همچنين از نظر كمالات علمي و عملي بي نظير است ديگر اين كه گرچه مرقد مطهرش آشكار است و همانند مرقد مطهر حضرت زهرا سلام الله عليها مخفي نيست ولي مطابق مكاشفه اي كه براي بعضي از اولياي خدا روى داده امام باقر يا  امام  صادق عليهم السلام فرمودند: «كسي كه مرقد حضرت معصومه عليها سلام را زيارت كند به همان مقصودي نايل خواهد شد كه از زيارت قبر حضرت زهرا سلام الله عليها نايل مي شود. از ديگر مشابهت هاي حضرت معصومه عليها سلام به حضرت زهرا فداكاري ايشان در راه اثبات ولايت بود زيرا حضرت معصومه عليها سلام نيز آن چنان تلاش كرد که جان خود را فدا نمود و به شهادت رسيد.

يعني حضرت معصومه عليها سلام نيز با كارواني از حجاز به سوي خراسان براي ديدار چهره عظيم ولايتمداران عصر يعني برادرش حضرت رضا عليه السلام حركت كرده تا يار و ياور او باشد ولي در مسير هنگامي كه به سرزمين ساوه رسيد دشمنان خاندان نبوت در يك جنگ نابرابر بستگان و برادرش را به شهادت رساندند و با ريختن زهر در غذايش او را مسموم ساختند كه بيمار شد و به قم آمد و پس از شانزده روز سكونت در قم به شهادت رسيد.


همان گونه كه حضرت زهرا سلام الله عليها با استدلالهاي متين و استوار، حقانيت ولايت حضرت علي عليه السلام را تبيين مي كرد، حضرت معصومه عليها سلام نيز چنين بود. رواياتي كه از آن حضرت نقل شده غالباً درباره امامت و ولايت علي عليه السلام است كه با اثبات ولايت او ولايت امـامـان معصوم نيز ثابت مي شود.

براي نمونه حضرت معصومه با چند واسطه از حضرت زهرا نقل مي كنند كه فرمود: پيامبر در شب معراج به بهشت رفت و بر روي پرده اي در قصر بهشت ديد كه چنين نوشته شده: «لااله الا الله محمدا رسوله علي ولي القوم» : (معبودي جز خداي يكتا و بي همتا نيست محمد رسول خدا و علي ولي و رهبر مردم است)

و بر روي پرده درگاه قصر ديگري نوشته شده است: «شيعت علي هم الفائزون» (شيعيان علي رستگارند).

نيز با چند واسطه از رسول خدا (ص) نقل مي كند كه فرمود:‌«الا من مات علي حب آل محمد مات شهيدا»:

(آگاه باشيد! كسي كه با حب آل محمد از دنيا برود شهيد از دنيا رفته است)

يكي از روايات او كه با چند واسطه به حضرت زهرا سلام الله عليها مي رسد اين است كه:‌حضرت زهرا سلام الله عليها فرمود : آيا سخن رسول خدا را فراموش كرده ايد كه در روز عيد غدير خم فرمود: هر كس من مولا و رهبر اويم علي هم مولا و رهبر او است و نيز به علي فرمود:‌ نسبت تو به من همانند نسبت هارون برادر موسي به موسي (ع) است.به اين ترتيب مي بينيم حضرت معصومه عليها سلام عالمه محدثه آل طه بود و قدم به جاي پاي حضرت زهرا سلام الله عليها گذاشت و همچون او در عرصه  جهاد و تلاش براي اثبات حق كوشيد تا جايي كه جانش را فداي ولايت نمود و شهد شهادت نوشيد.

 

بانوی آب‏ها و آیینه‏ها

خاتون شهر آینه هایی بزرگوار

زهرای شهر یثرب مایی بزرگوار

چشم ملک ندیده دمی سایه ی تو را

ناموس بارگاه خدایی بزرگوار

سلام بر تو، بانوی آب‏ها و آیینه‏ها

سلام بر تو، زیباترین مطلع غزل‏های عاشقی

سلام بر نجابت دست‏ها و کرامت نگاه‏هایت

« اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطمة المعصومه »

 

کریمه اهل البیت

مرحوم آیت اللّه سیّد محمود مرعشى نجفى، پدربزرگوار آیت اللّه سید شهاب الدین مرعشى(ره) بسیار علاقه مند بود که محل قبر شریف حضرت صدّیقه طاهره(سلام الله علیها) را به دست آورد. لذا ختم مجرّبى انتخاب کرد و چهل شب به آن پرداخت. شب چهلم پس از به پایان رساندن ختم و توسّل بسیار، استراحت کرد. در عالم رؤیا به محضر مقدّس حضرت باقر(علیه السلام) و یا امام صادق(علیه السلام) مشرّف شد.

امام به ایشان فرمودند:

«عَلَیْکَ بِکَرِیمَةِ اَهْل ِ الْبَْیتِ.»

یعنى به دامان کریمه اهل بیت چنگ بزن .

ایشان به گمان اینکه منظور امام(علیه السلام) حضرت زهرا(سلام الله علیها) است، عرض کرد:

«قربانت گردم، من این ختم قرآن را براى دانستن محل دقیق قبر شریف آن حضرت گرفتم تا بهتر به زیارتش مشرّف شوم.»

امام فرمود:

«منظور من، قبر شریف حضرت معصومه در قم است.»

سپس افزود:

«به دلیل مصالحى خداوند مى خواهد محل قبر شریف حضرت زهرا(سلام الله علیها) پنهان بماند; ازاین رو قبر حضرت معصومه(سلام الله علیها) را تجلّى گاه قبر شریف حضرت زهرا(سلام الله علیها) قرار داده است. اگرقرار بود قبر آن حضرت ظاهر باشد و جلال و جبروتى براى آن مقدّر بود، خداوند همان جلال و جبروت را به قبر مطهّر حضرت معصومه(سلام الله علیها) داده است.»

مرحوم مرعشى نجفى هنگامى که از خواب برخاست، تصمیم گرفت رخت سفر بر بندد و به قصد زیارت حضرت معصومه(سلام الله علیها) رهسپار ایران شود. وى بى درنگ آماده سفر شد و همراه خانواده اش نجف اشرف را به قصد زیارت کریمه اهل بیت ترک کرد.

منبع :(کریمه اهل بیت، ص۴٣، با تلخیص و تصرّف .)

استخاره حضرت قائم(عج)

در باب دوّم از کتاب «باقيّات صالحات» که در حاشيه ي کتاب «مفاتيح الجنان» نگاشته شده، کيفيّت استخاره اي که منسوب به امام عصر (عج) مي باشد، چنين بيان شده است: «علاّمه مجلسي از پدر بزرگوارش نقل کرده که ايشان از استاد بزرگوارش «شيخ بهايي» نقل مي کرد که مي گفت: «چندي از مشايخ در باب استخاره با تسبيح از حضرت قائم (عج) مذاکره مي کردند که حضرت فرموده است: « [هر که مي خواهد با تسبيح استخاره نمايد بايد] تسبيح را به دست گيرد و سه مرتبه صلوات بفرستد و يک قبضه از تسبيح را بگيرد و دو تا دو تا بشمرد. پس اگر يکي باقي ماند بجا آورد و اگر دو تا باقي ماند بجا نياورد.همچنين در کتاب «جواهر» استخاره اي منسوب به حضرت قائم (عج) وجود دارد و کيفيّت آن بدين گونه است که: «بعد از قرائت دعا يک قبضه از تسبيح را بگيرد و هشت هشت جدا کن. پس اگر يکي باقي ماند، في الجمله نيک است، و اگر دو تا باقي ماند يک نهي از آن است و اگر سه تا ماند، اختيار دارد (که آن را انجام دهد يا ندهد)، چون انجام و ترک آن مساويست و اگر چهار تا ماند، دو نهي از آن است و اگر پنج تا ماند، بعضي گفته اند که سختي و رنج دارد و بعضي گفته اند که در آن ملامت است و اگر شش تا ماند، نهايت خوب است و بايد تعجيل در آن کار کرد، واگر هفت تا ماند حکمش مثل پنج تا است، و اگر هشت تا مانده چهار نهي از آن است».

فضيلت ،تقويم ،اعمال ماه ذي القعده

فضیلت ماه ذی القعده :

بر سالك مراقب است كه در آغاز اين ماه با توبه اي راستين و خالصانه به پيشباز ماه رود و چه بجاست كه در نخستين يكشنبه اين ماه مراسم توبه اي را كه وارد شده است بجاي آورد:

روايت شده كه روز يكشنبه اي از ماه ذي قعده پيامبر (ص) بيرون آمد و رو به يارانش فرمود : مردم كدامين يك از شما خواستار توبه است ؟ همگان گفتند اي پيامبر خدا ! همه خواستار توبه ايم پيامبر فرمود : غسل كنيد و وضو بگيريد و چهار ركعت نماز بگزاريد در هر ركعت يك بار حمد و سه بار قل هوالله و يكبار قل اعوذ برب الفلق و يكبار قل اعوذ برب الناس را بخوانيد و در پايان 70 مرتبه استغفار كنيد و پوزش خواهيد و آنرا با گفتن لا حول ولا قوه الا بالله العلي العظيم پايان دهيد و سپس بگوييد يا عزيز يا غفار اغفرلي ذنوبي و ذنوب جميع المومنين و المومنات فانه لا يغفرالذنوب الا انت

سپس فرمود : هيچ مسلماني نيست كه اين نماز را بگزارد جز اينكه از آسمان بدو ندا شود اي بنده خدا توبه تو پذيرفته شد و گناهان تو بخشيده شد اينك كار خويش از نو آغاز كن . فرشته اي نيز از فرود عرش بدو ميگويد : اي بنده خدا خوشا به حالت مباركباد بر تو و بر خاندان و خانواده تو . ديگري بدو ندا ميدهد: اي بنده خدا بك مدار كه خصمان و مدعيان خود در قيامت را خرسند ساختي . ديگري ندا ميدهد اي بنده خدا با ايمان بميري دين از تو دور مباد و قبرت گسترده باد و نوراني ديگري ميگويد اي بنده خدا پدر و مادر از تو خرسندند گناهان آنها و گناهان تو و گناهان خاندان تو بخشوده است و روزي تو در دنيا و آخرت گسترده است و جبرئيل بدو ندا ميدهد دل خوش دار من همراه با فرشته مرگ نزد تو خواهم آمد و بدو فرمان خواهم داد با تو مهربان باشد تا مرگ تو را هيچ نيارزد و روح از جسمت به آرامي و خوشي بيرون رود . گفتند اي رسول خدا اگر اين اعمال را در زمان ديگري به جاي آورد چه؟ فرمود : همان پاداش و خواص را دارد و در پايان افزود : اينها را جبرئيل در شب معراج به من آموخت.

منبع :بر گرفته از كتاب سلوك عارفان


ماه ذى القعده، نخستين ماه از ماههاى حرام است كه در آنها جنگ، حتّى با دشمنان اسلام حرام است; مگر اين كه جنگ بر مسلمين تحميل شود (سه ماه ديگر از ماههاى حرام، ذى الحجّه، محرّم و رجب است)
آتش بس در اين چهار ماه وسيله اى براى آرامش جامعه و توفيق براى حجّ و عبادت، حلّ مشكلات اقتصادى و بازنگرى در امر جنگ و يافتن نقطه پايان براى آن و سپس مرهم نهادن بر زخم هاى جانكاه ناشى از آن است.
ماهى است كه زوّار خانه خدا از اطراف و اكنافِ جهان به سوى خانه خدا حركت مى كنند، گروهى به مدينه مى روند و قبر پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و قبور ائمّه هدى(عليهم السلام) را زيارت مى كنند و آثار تاريخى كه در جاى جاى اين خاستگاه اسلامى وجود دارد را مى بينند و غرق لذّات عميق روحانى مى شوند هرچند نابخردان و جاهلان، بسيارى از اين آثار عظيم و گرانقدر را از ميان برده اند.
گروه ديگرى راهى مكّه مى شوند و با انجام مناسك «عمره تمتّع» در انتظار مراسم بزرگ عبادى سياسى حج مى نشينند و با طواف كعبه و شركت در صفوف پرشكوه جماعت، روح و جانشان را تازه مى كنند (خداوند اين سفر روحانى را نصيب همه آرزومندان فرمايد) تجديد ياد و خاطره آن، براى آنها كه به اين سفر رفته اند نيز لذّت بخش است.
«سيّد بن طاووس» در فضيلت اين ماه مى گويد: «ماه ذى القعده ماهى است كه به هنگام شدّت و گرفتارى، زمان خوبى براى دعاست، و براى رفع ظلم و ستم و دعا بر ضد ظالم مؤثّر است».(۱)
همچنين مى گويد: «اين ماه «ماه اجابت دعاها» ناميده شده است; لذا بايد اوقاتش را غنيمت شمرد و در آن روزه حاجت گرفت».(۲)


تقويم ماه ذي القعده :


اوّل ذى القعده:
بنا بر نقلى، اوّل ذى القعده سال ۱۷۳هجرى، روز ميلاد حضرت فاطمه معصومه(عليها السلام)است.(۳)

يازدهم ذى القعده:
روز يازدهم ماه (سال ۱۴۸هجرى قمرى) روز ميلاد مسعود امام على بن موسى الرضا(عليهما السلام) است.(۴)

بيست و سوم ماه ذى القعده:
(سال ۲۰۳) طبق برخى از روايات شهادت همان حضرت رضا(ع) است و زيارت آن حضرت در چنين روزى مناسب است. (هرچند معروف در شهادت آن حضرت «آخر ماه صفر» است).(۵)

بيست و پنجم ماه ذى القعده:
طبق روايتى از امام رضا(عليه السلام) روز دحوالأرض است (روزى است كه نخستين خشكى ها از زير آب - كه تمام روى زمين را فراگرفته بود - سربرآورد و مطابق بعضى از روايات، نخستين جايى كه از زير آب بيرون آمد و خشك شد و سپس گسترش يافت، سرزمين «مكّه» و بخصوص محلّ «خانه كعبه» بود و لذا مكّه «امّ القرى» ]= مادر همه آبادى ها[ نام گرفت).(۶)

آخر ماه ذى القعده:
(سال ۲۲۰هجرى قمرى) روز شهادت امام نهم، امام محمّدتقى(عليه السلام)است كه به زهر «معتصم عبّاسى» در بغداد مسموم و شهيد گشت در حالى كه بيش از ۲۵سال از عمر مباركش نمى گذشت; بدن مطهّر آن حضرت را به كاظمين كه نزديك بغداد است آوردند و در كنار جدّ بزرگوارش امام موسى بن جعفر(عليهما السلام) به خاك سپردند و انتخاب نام كاظمين بر آن شهر به همين مناسبت است (قبلاً آن جا را «مقابر قريش» مى ناميدند).(۷)
در حديثى آمده است كه خود آن حضرت مى فرمود: «اَلْفَرَجُ بَعْدَ الْمأمُونِ بِثَلاثينَ شَهْراً; آسودگى من بعد از مرگ مأمون به فاصله سى ماه خواهد بود».(۸)
كه اين جمله اشاره اى به شهادت آن حضرت بعد از دو سال و نيم (۳۰ماه) بعد از مرگ مأمون بود. همچنين نشان مى دهد كه آن بزرگوار تا چه حد به خاطر فشارهاى دستگاه بنى عبّاس در زحمت بودند.

 

اعمال ماه ذى القعده :

نماز در روز يكشنبه اين ماه:


براى نماز در روز يكشنبه اين ماه روايتى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل شده است. در فضيلت اين نماز، آمده است كه هر كس آن را بجا آورد توبه اش پذيرفته مى شود و گناهانش آمرزيده مى گردد و سبب بركت براى نمازگزار و خانواده اش خواهد بود، و در روز قيامت كسانى كه از او طلبى و يا حقّى دارند،از وى راضى گردند و با ايمان از دنيا مى رود و قبرش براى او وسيع و نورانى گردد و پدر و مادرش از او راضى شوند، و آنها نيز مورد مغفرت خداوند قرار گيرند، ذريّه او نيز بخشيده شوند و روزى او وسيع گردد.فرشته مرگ به هنگام مردن، با او مدارا كند و به آسانى جانش را بگيرد.(۹)
رسول خدا(صلى الله عليه وآله) كيفيّت نماز را اين گونه بيان فرمود كه، در روز يكشنبه غسل كند و وضو بگيرد و چهار ركعت نماز بخواند (هر دو ركعت به يك سلام) در هر ركعت، سوره «حمد» يك مرتبه، سوره «قل هو الله» سه مرتبه و سوره هاى «فلق» و «ناس» را يك مرتبه بخواند; و بعد از نماز هفتاد مرتبه استغفار كند، سپس بگويد:

لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاَّ بِاللهِ الْعَلىِّ الْعَظيمِ

جنبش و نيرويى نيست جز به خداى والاى بزرگ ، آنگاه بگويد:

يا عَزيزُ يا غَفّارُ، اِغْفِرْ لى ذُ نُوبى، وَذُ نُوبَ جَميـعِ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ، فَاِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ اِلاَّ اَنْتَ.(۱۰)

اى نيرومند اى بسيار آمرزنده بيامرز گناهانم را و گناهان همه مردان مؤمن و زنان با ايمان را كه نيامرزد كسى گناهان را جز تو.

از ذيل اين روايت استفاده مى شود كه اين اعمال را در غير اين ماه نيز، مى توان انجام داد.

 

سه روز روزه در اين ماه:


از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) روايت شده است، هر كس روزهاى پنج شنبه، جمعه و شنبه از ماههاى حرام را روزه بگيرد، عبادت يك سال براى او نوشته شود.(۱۱)

شب پانزدهم ماه:


از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) روايت شده است كه شب پانزدهم ماه ذى القعده، شب مباركى است و خداوند در اين شب، به بندگان مؤمن، نظر رحمت مى افكند و آن كس كه در اين شب به اطاعت خداوند مشغول باشد، پاداش بسيار زيادى دارد.
در ادامه فرمود: چون شب به نيمه رسيد، به عبادت خدا و نماز بپرداز و از خداوند حاجت بطلب كه در اين شب، حاجت كسى بدون پاسخ نخواهد ماند!(۱۲)


روز بيست و پنجم (روز دحوالارض):


همان گونه كه پيش از اين گفته شد، روز بيست و پنجم ذى القعده، روزى است كه نخستين خشكى ها از زير آب سربرآورد، و سپس گسترش يافت. براى اين روز اعمالى نقل شده است:
الف) در روايتى از اميرمؤمنان(عليه السلام) نقل شده است: اوّل رحمتى كه از آسمان به زمين نازل شد، روز بيست و پنجم ذى القعده بود; بنابراين اگر كسى آن روز را روزه بگيرد، و آن شب را به عبادت بپردازد، پاداش عبادت يكصد سال را دارد.
همچنين فرمود: در آن روز، اگر گروهى به ذكر خدا بپردازند، خداوند حاجتشان را پيش از آن كه متفرّق شوند برآورده سازد; خداوند در اين روز هزار هزار رحمت نازل مى كند كه قسمتى از آن شامل كسانى است كه جمع گردند و به ذكر خدا بپردازند و روزش را روزه بدارند و شبش را عبادت كنند.(۱۳)
ب) مستحب است در آغاز روز (هنگامى كه آفتاب كمى بلند شود) دو ركعت نماز بجا آورد و در هر ركعت، بعد از سوره حمد پنج مرتبه سوره والشمس را بخواند و پس از سلام نماز، اين دعا را بخواند:
لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاَّ بِاللهِ الْعَلىِّ الْعَظيمِ، يا مُقيلَ الْعَثَراتِ، اَقِلْنى عَثْرَتى،

جنبش و نيرويى نيست جز به خداى والاى بزرگ اى ناديده گير لغزشها، ناديده گير لغزشم را

يا مُجيبَ الدَّعَواتِ، اَجِبْ دَعْوَتى، يا سامِعَ الاَْصْواتِ، اِسْمَعْ صَوْتى،

اى اجابت كننده دعاها اجابت كن دعايم را اى شنواى صداها بشنو صدايم را

وَارْحَمْنى وَتَجاوَزْ عَنْ سَيِّئاتى وَما عِنْدى، يا ذَاالْجَلالِ وَالاِْكْرامِ.(۱۴)

و به من رحم كن و از گناهانم و آنچه بدى دارم درگذر اى صاحب جلالت و بزرگوارى.

ج) «شيخ طوسى» فرمود: مستحب است در اين روز، اين دعا را بخواند:

اَللّـهُمَّ داحِىَ الْكَعْبَةِ، وَفـالِقَ الْحَـبَّةِ، وَصارِفَ اللَّزْبَةِ، وَكاشِفَ كُـلِّ

خدايا اى گسترنده خانه كعبه و شكافنده دانه و برطرف كننده سختى و گشاينده هر

كُـرْبَـة، اَسْئَلُكَ فى هذَا الْيَوْمِ مِنْ اَيّامِكَ الَّتى اَعْظَمْتَ حَقَّها، وَاَقْدَمْتَ

غم و گرفتارى از تو خواهم در اين روز از روزهايت كه بزرگ گرداندى حقش را و در سبقت

سَبْقَها، وَجَعَلْتَها عِنْدَ الْمُؤْمِنينَ وَديعَةً، وَ اِلَيْكَ ذَريعَةً، وَ بِرَحْمَتِكَ

پيشش انداختى و در نزد مؤمنين آن را به وديعت نهادى و آن را وسيله اى براى آمدن به پيشگاهت و رسيدن برحمت

الْوَسيعَةِ، اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّد عَبْدِكَ الْمُنْتَجَبِ، فِى الْميثاقِ الْقَريبِ

وسيعت قراردادى كه درود فرستى بر محمّد بنده برگزيده ات در روز ميثاق نزديك كه

يَوْمَ التَّلاقِ، فاتِقِ كُلِّ رَتْق، وَداع اِلى كُلِّ حَقٍّ، وَعَلى اَهْلِ بَيْتِهِ الاَْطْهارِ

روز ديدار و ملاقات است آن بزرگوارى كه هر در بسته اى را گشود و به هر حقى دعوت فرمود و بر خاندان پاكيزه

الْهُداةِ الْمَنارِ، دَعائِمِ الْجَبّارِ، وَوُلاةِ الْجَنَّةِ وَالنّارِ، وَاَعْطِنا فى يَوْمِنا هذا

و راهنمايان روشنى بخش و پايه هاى دين خدا و زمامداران كار بهشت و دوزخند و عطا كن به ما در اين روز

مِنْ عَطآئِكَ الْمَخْزُونِ، غَيْرَ مَقْطوُع وَلا مَمْنوُن، تَجْمَعُ لَنا بِهِ التَّوْبَةَ،

از عطاى موجود در خزينه ات كه نه پايان دارد و نه منّتى در آن است گردآورى بدان براى ما توبه

وَحُسْنَ الاَْوْبَةِ، يا خَيْرَ مَدْعُوٍّ وَاَكْرَمَ مَرْجُوٍّ، يا كَفِىُّ يا وَفِىُّ، يا مَنْ لُطْفُهُ

و بازگشت خوبى را بسوى خودت اى بهترين خوانده شدگان و بزرگوارترين مايه اميد اى كفايت كننده اى وفادار اى كه لطفش در

خَفِىٌّ، اُلْطُفْ لى بِلُطْفِكَ، وَاَسْعِدْنى بِعَفْوِكَ، وَاَيِّدْنى بِنَصْرِكَ، وَلا تُنْسِنى

نهان و خفاست بلطف خويش بر من لطف فرما و به عفوت سعادتمندم كن و به ياريت كمكم ده و از ياد

كَريمَ ذِكْرِكَ، بِوُلاةِ اَمْرِكَ، وَحَفَظَةِ سِرِّكَ، وَ احْفَظْنى مِنْ شَوائِبِ الدَّهْرِ،

كريمانه ات فراموشم مكن به حق زمامداران كار خود و نگهبانان رازت و نگاهم دار از آلودگيهاى روزگار

اِلى يَوْمِ الْحَشْرِ وَالنَّشْرِ، وَاَشْهِدْنى اَوْلِيآئَكَ عِنْدَ خُرُوجِ نَفْسى، وَحُلُولِ

تا روز حشر و برانگيخته شدن و گواه گير برايم دوستانت را هنگام جان دادنم و سرازير

رَمْسى، وَانْقِطاعِ عَمَلى، وَانْقِضآءِ اَجَلى، اَللّهُمَّ وَاذْكُرْنى عَلى طُولِ

شدنم در قبر و به پايان رسيدن كردارم و بسر آمدن عمرم خدايا يادم كن در دوران دراز

الْبِلى، اِذا حَلَلْتُ بَيْنَ اَطْباقِ الثَّرى، وَنَسِيَنِى النّاسُونَ مِنَ الْوَرى،

پوسيده شدنم در آن هنگام كه ميان توده هاى خاك وارد شوم و مردم فراموشكار يكسره فراموشم كرده اند

وَاَحْلِلْنى دارَ الْمُقامَةِ، وَ بَوِّئْنى مَنْزِلَ الْكَرامَةِ، وَاجْعَلْنى مِنْ مُرافِقى

و در خانه ماندنى (بهشت) فرودم آر و در منزل كرامت جايم ده و از رفقاى دوستانت و

اَوْلِيآئِكَ، وَاَهْلِ اجْتِبآئِكَ وَأصْفِيائِكَ، وَبارِكْ لى فى لِقآئِكَ، وَارْزُقْنى

برگزيدگان و مخصوصانت قرارم ده و ديدارت را بر من مبارك گردان و حسن عمل روزيم كن

حُسْنَ الْعَمَلِ قَبْلَ حُلُولِ الاَْجَلِ، بَريئاً مِنَ الزَّلَلِ وَسُوءِ الْخَطَلِ، اَللّـهُمَّ وَ

پيش از آن كه عمرم بسر رسد در حالى كه پاك از لغزش و بد كردارى باشم خدايا

اَوْرِدْنى حَوْضَ نَبِيِّكَ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ، وَاسْقِنى مِنْهُ

مرا به حوض پيامبرت محمّد درود خدا بر او و خاندانش باد (يعنى حوض كوثر) واردم كن و بنوشان مرا از آن

مَشْرَباً رَوِيّاً سآئِغاً هَنيئاً، لا اَظْمَأُ بَعْدَهُ، وَلا اُحَلاَُّ وِرْدَهُ، وَ لا عَنْهُ اُذادُ،

حوض نوشاندنى سيراب كننده و روان و گوارا كه ديگر تشنه نشوم و از ورود بدان جلوگيريم نكنند و بازم ندارند

وَاجْعَلْهُ لى خَيْرَ زاد، وَ اَوْفى ميعاد، يَوْمَ يَقُومُ الاَْشْهادُ، اَللّهُمَّ وَالْعَنْ

و آن را برايم بهترين توشه راه و كاملترين وعده گاه در روز به پا خواستن گواهان قرار ده خدايا دور ساز

جَبابِرَةَ الاَْوَّلينَ وَالاْخِرينَ، وَبِحُقُوقِ اَوْلِيآئِكَ الْمُسْتَاْثِرينَ، اَللّـهُمَّ

از رحمتت سركشان اوّلين و آخرين را و آنان كه به حقوق دوستان برگزيده ات تجاوز و تعدّى كردند خدايا

وَاقْصِمْ دَعآئِمَهُمْ، وَاَهْلِكْ اَشْياعَهُمْ وَ عامِلَهُمْ، وَ عَجِّلْ مَهالِكَهُمْ،

پايه هاى حكومتشان را در هم شكن و پيروان و عمالشان را نابود گردان و به هلاكتشان تعجيل كن

وَاسْلُبْهُمْ مَمالِكَهُمْ، وَضَيِّقْ عَلَيْهِمْ مَسالِكَهُمْ، وَالْعَنْ مُساهِمَهُمْ

و مملكتهاشان را از ايشان بگير و راهها را بر ايشان تنگ فرما و آنان كه با ايشان سهيم

وَمُشارِكَهُمْ، اَللّـهُمَّ وَعَجِّلْ فَرَجَ اَوْلِيآئِكَ، وَارْدُدْ عَلَيْهِمْ مَظالِمَهُمْ،

و شريك هستند نيز از رحمتت دور كن خدايا شتاب كن در فرج دوستانت و حقوق از دست رفته شان را به آنها باز گردان

وَاَظْهِرْ بِالْحَقِّ قآئِمَهُمْ، وَاجْعَلْهُ لِدينِكَ مُنْتَصِراً، وَبِاَمْرِكَ فى اَعْدآئِكَ

و قائمشان را به حق ظاهر گردان و يارى ستاننده دينت و فرمانرواى در ميان دشمنانت قرارش ده

مُؤْتَمِراً، اَللّـهُمَّ احْفُفْهُ بِمَلائِكَةِ النَّصْرِ، وَبِما اَلْقَيْتَ اِلَيْهِ مِنَ الاَْمْرِ فى لَيْلَةِ

خدايا فرشتگان يارى دهنده را گرداگردش قرار ده و بدان دستورى كه در شب قدر بر او فرستى وى را

الْقَدْرِ، مُنْتَقِماً لَكَ حَتّى تَرْضى، وَيَعُودَ دينُكَ بِهِ وَعَلى يَدَيْهِ جَديداً

انتقام كشَنده براى خودت قرار ده بدان حد كه تو خشنود گردى و دين تو به وسيله او و بدست او بصورت نو و تازه اى

غَضّاً، وَيَمْحَضَ الْحَقَّ مَحْضاً، وَيَرْفِضَ الْباطِلَ رَفْضاً، اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلَيْهِ

درآيد و حق كاملاً خالص گردد و باطل يكسره از بين برود خدايا درود فرست بر او و

وَعَلى جَميعِ آبائِهِ، وَاجْعَلْنا مِنْ صَحْبِهِ وَاُسْرَتِهِ، وَابْعَثْنا فى كَرَّتِهِ، حَتّى

بر همه پدرانش و قرار ده ما را از اصحاب و نزديكانش و در زمان رجعت او ما را برانگيز تا

نَكُونَ فى زَمانِهِ مِنْ اَعْوانِهِ، اَللّهُمَّ اَدْرِكْ بِنا قِيامَهُ، وَاَشْهِدْنا اَيّامَهُ، وَصَلِّ

ما در زمان او جزء يارانش باشيم خدايا توفيق درك زمان قيام او را نصيب ما گردان و در روزگار ظهورش ما را حاضر كن و درود فرست

عَلَيْهِ، وَعَلَيْهِ السَّلامُ، وَارْدُدْ اِلَيْنا سَلامَهُ، وَرَحْمَـةُ اللهِ وَبَرَكـاتُهُ.(۱۵)

بر او و سلام او را بسوى ما بازگردان و سلام و تحيت و رحمت خدا و بركاتش بر او باد. 

--------------------------------------------------------------------------------

۱- اقبال، صفحه ۳۰۶

۲- اقبال، صفحه ۳۰۷

۳- فروغى از كوثر، (زندگى نامه حضرت فاطمه معصومه) صفحه ۳۲

۴- منتهى الآمال، تاريخ زندگانى امام رضا(عليه السلام) و بحارالانوار، جلد ۴۹،صفحه ۹،حديث ۱۶و صفحه ۱۰،حديث ۱۷

۵- منتهى الآمال، تاريخ زندگانى امام رضا(عليه السلام)

۶- بحارالانوار، جلد ۱۱، صفحه ۲۱۷، حديث ۲۹

۷- منتهى الآمال، تاريخ زندگانى امام محمّد تقى(عليه السلام)

۸-  بحارالانوار، جلد ۵۰، صفحه ۶۴ و كشف الغمّه، جلد ۲، صفحه ۳۶۳

۹- اقبال، صفحه ۳۰۸

۱۰- همان مدرك

۱۱- همان مدرك

۱۲- همان مدرك، صفحه ۳۰۹

۱۳- اقبال، صفحه ۳۱۲

۱۴- همان مدرك، صفحه ۳۱۴

۱۵- مصباح المتهجّد، صفحه ۶۶۹

پاسخ 5 پرسش مهم درباره مذهب تشیع

۱-  لقب رئیس مذهب شیعه یعنی چه؟

لقب رئیس مذهب شیعه، بدین جهت براى امام ششم شیعیان شهرت یافت که معارف شیعى در دوران ایشان و در سایه تعالیم حضرتش، فرصت انتشار یافت. براى آشکار شدن اهمیت این مجال تاریخى، اشاره اى کوتاه به فشارهاى اجتماعى و سیاسى وارد بر امامان پیش از حضرت صادق(علیه السلام) لازم است.

این فشارها گرچه در ابتدا، به عنوان سیاستى راهبردى، از سوى دستگاه هاى حاکمه تعقیب مى شد، اما جو اثرپذیر مسلمانان که به راحتى تحت تاثیر تبلیغات قرار مى گرفت بر تنگناها مى افزود و البته مصلحت جویى ها و عافیت طلبى ها نیز مزید بر علت مى شد.

 

۲- چرا امام علی را رئیس مذهب شیعه نمی نامیم؟

در میان ائمه(علیهم السلام) امیرالمومنین على(علیه السلام) به جهت سوابق بى نظیر و توصیه هاى مکرر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) موقعیت ویژه اى داشت که لازمه طبیعى آن مورد توجه قرار گرفتن ایشان از سوى مسلمانان بود، اما چنین نشد. بحث بر دور داشته شدن آن حضرت از خلافت نیست بلکه حتى در حوزه هاى فکرى و عقیدتى نیز زمینه ظهور جدى در اختیار ایشان نبود. کدام یک از خطبه هاى مفصل و مهم نهج البلاغه، در دوران بیست وپنج ساله خانه نشینى امام(علیه السلام) ادا شده است؟

زیرا مردم حتى در دوران حکومت حضرت على(علیه السلام) نیز تبعیت و انقیاد جدى نسبت به ایشان نداشتند، چه در امور دینى و چه در امور حکومتى. تفصیل این سخن فرصتى دیگر مى طلبد. وقتى عرصه بر على بن ابى طالب چنین تنگ باشد، وضعیت امامان بعدى معلوم خواهد بود، زمانى که با روى کار آمدن بنى امیه و فاصله گرفتن نسل ها از صدر اسلام هرچه مى گذرد، کار بر ائمه(علیهم السلام) سخت تر مى شود.

در اواخر دوران امامت حضرت باقر (علیه السلام) همزمان با ضعف مفرط بنى امیه، فشارها بر آن حضرت کاهش یافت و شرایط اجازه تشکیل حلقه هاى درس و بیان حقایق دین و شریعت را به آن جناب مى داد، همچنان که آمد و شد اصحاب نزدیک امام (علیه السلام) نیز مقدورتر مى گشت. این میراث به امام صادق(علیه السلام) نیز رسید و از آغاز دوران امامت ایشان تا پایان عمر بنى امیه، یعنى سال ۱۳۲ ادامه داشت.

 

۳- اصحاب و شاگران امام صادق چند نفر بوده اند؟

در رجال شیخ طوسى، نام ۳۲۲۳نفر به عنوان اصحاب امام صادق برده شده است. از حسن بن على وشاء یکى از اصحاب امام رضا(علیه السلام) نقل شده که گفت: در مسجد کوفه نهصد نفر را دیدم که از جعفربن محمد(علیهما السلام) حدیث نقل مى کردند. (رجال نجاشى/ شماره ۸۰)

البته چنین ارقامى بدان معنا نیست که همه این افراد، به یک میزان مورد وثوق امام(علیه السلام) قرار داشتند، لذا آن حضرت نسبت به عده محدودترى از اصحاب خود، توثیق ها و تجلیل هاى ویژه نموده و به برخى اجازه مى دادند تا در مباحث مختلف وارد میدان شوند و به بحث و حتى مناظره بپردازند. در رجال کشى نقل شده که مردى شامى در مجلس امام (علیه السلام) وارد شد و عرض کرد: شنیده ام که براى هر سئوال پاسخى دارید، پس آمده ام که با شما مناظره کنم. امام(علیه السلام) فرمود: در چه موضوعى بحث دارى؟ گفت: در قرآن. امام به حمران بن أعین فرمود: پاسخ این مرد را بده. مرد شامى خطاب به امام گفت: من مى خواهم با خود شما بحث کنم. حضرت فرمود: اگر بر حمران چیره شدى، بر من غلبه یافته اى. سپس در آن جلسه زراره بن أعین در فقه با مرد شامى مناظره کرد، هشام بن سالم در توحید و هشام بن حکم در امامت و مومن طاق نیز در پاره اى امور اعتقادى. (بحار ۴۷/۴۰۷)

 

۴-  آیا امام صادق(علیه السلام) در مورد معنا و مفهوم تشیع و چیستى آن، مطالبى فرموده یا خیر؟

پس از این مقدمه، به موضوع اصلى مورد نظر مى پردازیم و آن را با سئوالى آغاز مى کنیم: آیا امام صادق(علیه السلام) با توجه به فرصت ویژه و بى سابقه اى که پس از گذشت بیش از یک قرن از تاریخ تشیع براى ایشان حاصل شد، در مورد معنا و مفهوم تشیع و چیستى آن، مطالبى فرموده یا خیر؟ پاسخ یقیناً مثبت خواهد بود. مگر ممکن است امام در موضوعات فقهى، چنان فرمایش هاى متعدد و تعالیم فراوانى بیان کرده باشند که متون فقهى ما به طور عمده بر محور سخنان آن حضرت (و پدر گرامى شان) قرار یافته، آنگاه در باب مسائل عقیدتى که پایه و اساس دیانت است، مطالبى قابل توجه و مبنایى نفرموده باشند؟

طبیعتاً همان گونه که در فقه، نقلیات کمترى از چهار امام اول حتى امیرالمومنین(علیه السلام) در مقایسه با امامان پنجم و ششم وجود دارد، در اعتقادات نیز مطالب نقل شده از آن دو امام، به ویژه امام صادق به مراتب بیشتر است، لذا نمى توان در ارائه تعریف از تشیع سخنان امام ششم را لحاظ ننمود. امامان یک سلسله متصل به رسول خدایند که سخن شان یکى است و مرام واحدى را معرفى و ترویج مى کنند. چنان که از امام صادق(علیه السلام) نقل است: «سخن من، سخن پدرم و کلام پدرم، کلام جد من است و آن کلام حسین و... سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) است که سخن خداى متعال است.» (کافى ۱/۵۳) اما بى توجهى به شرایط ویژه و سخت زمانى امامان در القا و بیان این مرام و منظومه اعتقادى، خبط بزرگى است.

شاگردان امام صادق(علیه السلام) از سخنان و تعالیم ایشان مکتوباتى را تالیف کردند که اصول نامیده مى شود و به تعبیر میرداماد «حدود چهارهزار شاگرد در محضر امام صادق(علیه السلام) بودند که کتب و تالیفاتشان فراوان بوده اما تعدادى که اعتبار آنها مقبول قرار گرفت و مورد اعتماد واقع شد، اصول چهارصدگانه نامیده شده است.» (الذریعه۲/۱۳۰) در مورد اعتبار این مجموعه هاى روایى، دانشمندان علم حدیث سخنان فراوان گفته اند. میراث حدیثى امام صادق(علیه السلام) در فاصله زمانى پس از ایشان تا حدود دو قرن بعد که تالیف کتب جامع روایى آغاز شد، از سوى امامان بعدى نیز تقویت شد و البته طبعاً این میراث در معرض آفات خاص خود نیز قرار داشت. سخن در این است که آیا هیچ اثر و ثمرى از آموزه هاى آن امام بزرگ، در تعریف تشیع و بیان چارچوب هاى آن به ما نرسیده است؟ آیا روشنفکران ما مى توانند بى نیاز از این مجموعه به ارائه مفهوم تشیع اقدام کنند؟

هرقدر هم که کسى در میزان اعتبار میراث حدیثى شیعه تردید و یا حتى غلو کند، امکان نادیده گرفتن و ناچیز انگاشتن آن مبانى علمى را ندارد.

 

۵- مهمترین فعالیت های امام صادق(ع) چه بود که موجب شد او مذهب شیعه را جعفری بنامیم؟

کاری که امام صادق(ع) انجام داد، بسیار بدیع و اندیشیده بود. با استفاده از زمینه مناسبی که امام باقر(ع) فراهم آورد و هسته اولیه علم و تدریس را پایه گذارده بود، شروع به فعالیت فرهنگی کرد.

الف- سازماندهی فکری مکتب

مجلس درس تشکیل داد و در آن به شاگردان فهماند که ماچه می گوئیم. نظر ما در دین و مذهب چیست؟ ازآیات قرآن چه برداشتی داریم. در طول حیات پربارش بزرگترین مکتب فقهی را بنا نهاد. تکیه اصلی او بیان اندیشه اسلام بود. بخش مهمی ازاحادیث و علوم قرآنی را براساس شیوه علمی عرضه کرد و حدفاصل فرقه های گوناگون رابرشمرد و نشان داد که کدام فرقه تا کجا درست و استوار سخن می گوید و در کجا راه باطل را می پیماید.

زیرا وابسته به امام صادق(ع) و حاصل تلاش ها و برنامه های او بود یعنی آنچه را که امامان پیشین مورد عمل قرارداده بودند او آنها را به ثمر رساند. مذهب جعفری مکتب امام علی (ع) نبود و مکتب علی علیه السلام همان اسلام راستین است و جزحضرت علی (ع) کیست که اسلام را بهتر و کامل تر از علی بشناسد. او همگام پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و وصی وبرادر او بود. زندگیش سراسر در کنار رسول الله گذشته بود.

 

او مکتب شیعه را که همان اسلام راستین است معرفی کرد. خطوط فکری آن راعرضه و شاگردان را تشویق به تدوین کرد. برپایه تشویق او اصول اربعماء تنظیم شدو براساس آن تشیع شکل و سازمان خود را نشان داد. او نشان داد تشیع هم مذهب است و هم حکومت و بین این دو جدایی نیست. روش شیعه روش اهل بیت علیهم السلام است.

 

ب- تشکل و وحدت افراد

خدمت دیگر او تربیت شاگردانی بود که هرکدام در رشته ای از علوم صاحب نظر بودند. او کوشید در عرصه حیات اجتماعی لااقل درسطحی محدود در مرز شاگردان خود اخلاق راحکومت دهد. دست پرورده های اوکه بعداً در گوشه و کنار کشور اسلامی به فعالیت پرداخته بودند موقعیت خود و روش حیات اسلامی را دریافته و آن را در جامعه ترویج می کردند.او حتی در مواردی بصورت عملی مردم را به وحدت و اخلاق می خواند و درگیری های آنان را از میان می برد.

 

ج- گشودن باب اجتهاد

او تحرک خاصی در دنیای علم و فقه پدیدآورد و شاگردان خود را وادار کرد که شیوه تحقیق و بررسی و استنباط را بکار گیرند و از قیاس برحذر باشند. او با پایه گذاری فقاهت و فهم و صورت درسی دادن به مسایل باب مباحثاتی عظیم و پردامنه را گشود و با روشی که تعلیم می داد از آیات قرآن، احکام و قوانین اسلام را بیرون کشید. او باب اجتهاد را بازگذاشت و قانون آزاداندیشی را ترویج کرد و فرمود: «اگر مجتهد در استنباط و اجتهاد خودبه حق برسد. برای او دو پاداش است و اگر راه استنباط او درست باشد و آنچه که بدست آورد منطبق باحق عندالله نباشد باز هم برای او اجر استنباط وجود دارد»

 

د- توجه دادن به اهل بیت (علیهم السلام)

حق اهل بیت علیهم السلام درهمان روزهای اولیه وفات پیامبر از دست رفته بود و بتدریج که از روزگار حکومت زمامداران می گذشت در سایه القائات و دشمنی ها حقوقشان بیش ازبیش فراموش شده و ارزش و اعتبارشان کم رنگتر می شد. در عصر بنی امیه سعی براین شد که اهل بیت را به فراموشی بسپارند و همین کار را انجام دادند. کار امام صادق(ع) احیای اهل بیت علیهم السلام و توجه دادن عامه به سوی آن بود. در مردم این درک و اندیشه پدید آمدکه تجدید نظری در این زمینه باشند و این محصول تلاش امام بود که دربین جامعه علمی و فقهی آن روز توانست این برجستگی رابه اثبات رساند و خود بعنوان فردشاخص اهل بیت علیهم السلام در عصر امامت درخشندگی هایی داشت و در نهایت در سایه زحمات امام افکار اسلامی و خط صریح و صحیح آن از نو متجلی گردید.

 

منابع :

کتب سید جعفر شهیدی و استاد جواد محدثی

خبرگزاری فارس

رئیس مذهب اسوه همه مسلمین

 

قَالَ الصَّادِقُ(ع): فالسعيد من اتبعنا و الشقي من خالفنا

قَالَ الصَّادِقُ(ع): رَحِمَ اللَّهُ مَنْ أَحْيَا أَمْرَنَا

امام صادق(ع)‌و بند كفش

بند كفش امام صادق(عليه السلام)پاره شد. اصحاب كفش تقديم و حضرت قبول نكرد و فرمود: در مورد بلا اولى به هر كس خود صاحب بلا است.

مخارج زندگي امام صادق(عليه السلام)زياد بود:براي تأمين مخارج ۱۰۰۰ درهم به مصادف دادند كه تجارت كند. او متاعى خريد و به مصر برد. قبل از ورود به مصر خبردار شد كه اين متاع ناياب شده و قيمت آن ترقي كرده است. مصادف با رفقا هم عهد شد كه متاع را به دو برابر كمتر نفروشند. مردم مسلمان مصر محتاج بودند و مجبور شدند به خريد دو برابر. بعد ۲ كيسه (هر كيسه۱۰۰۰)درهم خدمت امام(عليه السلام)آورد. حضرت تعجب كرد از زيادى سودو فرمود: از كجاست؟ مصاف گفت: ما چنين عهدى كرديم، چون متاع ما ناياب بود. حضرت(عليه السلام)عصبانى شدند، فرمودند: من اين استفاده را نمى‏خواهم.

 امام صادق(ع)‌و هسته خرما

شخصي بر امام صادق(ع)وارد شد، حضرت مشغول خوردن خرما بودند، تعارف كردند مرد هسته هاي خرما را دور مي ريخت. حضرت فرمود: چرا جمع نمي كني تا اين كه براي آتش استفاده كني و يا آن ها را بكوبي و غذاي شتر كني؟

 

 امام صادق(ع)‌و ظرف غذا

شخصي مي گويد: در خدمت امام صادق(ع)مشغول صرف غذا بودم، حضرت خيلي دقيق كاسه را با انگشت پاك مي كرد و فرمود مي ترسم غذايي در ظرف بماند و دور بريزند و خداوند نعمت را سلب كند.

 علم امام صادق(ع)

پدرم فرمود: هشام بن عبدالملك به حجّ آمد. بعد از آن كه هشام رفت، مأمور فرستاد ما را دستگير كردند. سه روز ما را نگه داشتند. دستور تيراندازي داد. پدرم فرمود ما را معاف دار. قبول نكرد. تا ۹ تير انداخت. بعد از آن كه ما را مرخّص كرد، به راهبي رسيديم. از پدرم پرسيد از ما هستي يا امت محمد از علماء يا جهّال؟ فرمود از جهّال نيستم. گفت خبر ده مرا از ساعتي كه نه از شب است نه از روز فرمود: طلوع فجر از ساعات بهشت است.

سؤال:چطور در بهشت اكل و شرب هست، بدون دفع جواب: مانند جنين در رحم مادر.

سؤال:چطور در بهشت چيزي كم نمي‏شود؟ جواب: مثل علم معلّم و نور چراغ.

سؤال:دو برادر كه يكي ۵۰ سال و ديگري ۱۵۰ سال داشت كدامند؟ جواب: عزيز و عُزَيْر.

داستان حج

مردى از سفر حج برگشت، سرگذشت سفر را براى امام صادق(عليه السلام)بيان مى‏كرد و از آن جمله شروع كرد به تعريف مردى كه بسيار خوب بود و مى‏گفت كه ما افتخار خدمت او را داشتيم. چون به محلّى مى‏رسيد فورى مشغول عبادت مى‏شد. حضرت فرمود: كارهاى او را كى انجام مى‏داد؟ عرض كرد: ما افتخار خدمت و انجام كارهاى او را داشتيم. حضرت(عليه السلام)فرمود: پس همه شما از او بهتر هستيد.

منابع :

[دلائل الامامة، ص۱۰۴]

شكر گوهري از منهاج السرور، ج۳، ص۲۵۳

چه کنیم تا در نماز حضور قلب داشته باشیم؟

یکی از دغدغه های مؤمنین و نمازگزاران که این روزها از سؤالات مهم و کلیدی مؤمنین شده این است که : چه کنیم تا در نماز حضور قلب داشته باشیم؟ چه کنیم که خود را از فرش به عرش برسانیم ؟ و یا چه کنیم که در نماز حال روحانی و معنوی داشته باشیم ؟ و آیا چنین امری برای ما هم پیش می آید که روزی نمازی بخوانیم که به دور از اوهام و فکرها و تخیّلات دنیوی باشد ؟ این ها از جمله سؤالاتی است که برای یافتن حضور قلب در نماز برای مؤ منین پیش می آید . در این نوشتار سعی شده به این سؤالات به طور اختصار پاسخ داده و راهکاری برای مؤمنین بیان کنیم ؛ که مفید فایده قرار گیرد.

ضمناً از همۀ عزیزانی که این مطلب را می خوانند تقاضا می شود اگر نکته ای به ذهنشان خطور کرد با نویسنده در میان بگذارند و در دیدگاه های این مطلب پیام بگذارند.

برای یافتن حضور قلب در نماز رعایت چند نکته ضروری است:

۱- همواره نمازها را اول وقت خواندن.

۲- مکان نماز خالی از صداها و اشیایی باشد که موجب جلب توجه است.

۳-  تا جایی که ممکن است در مساجد و به جماعت نماز خواندن.

۴- پیش از نماز زمینه های روحی توجه به معبود را در خود فراهم کنیم (از طریق خواندن دعاهای هنگام وضو، تلاوت قرآن، اذان، اقامه، و دیگر مستحبات قبل از نماز).

۵- مهمتر از همه بیرون راندن حب دنیا از نفس، و دل را مملو از عشق الهی ساختن است؛ زیرا خیال و اندیشه انسان همواره متوجه چیزی است که بدان دلبستگی دارد، چنان که عاشق در همه حال به یاد معشوق است. پس انسان دوستدار دنیا همیشه حتی در نماز ذهنش متوجه مسائل دنیوی است و آن که جانش لبریز از عشق خدا است در امور دنیوی نیز هیچ گاه فارغ از یاد او نمی شود و در نماز نیز همواره به یاد خداست.

۶-  نکته دیگر آن که قوه خیال انسان دائم در حال جابجایی است و اگر با زحمت مداوم تربیت نشود، هر لحظه از شاخی بر شاخ دیگر می جهد وآرام و قراری نمی گیرد، از این رو انسان باید ابتدا بکوشد که در نماز از آن مواظبت نموده و آن را به یاد خدا نگه دارد و هرگاه متوجه شد که از یاد خدا غافل گردیده، بلافاصله آن را به جایگاه اصلی برگرداند. چنانچه مدتی بر این عمل مداومت کند طایر خیال رام و مطیع گشته و حضور دل و توجه به سوی خدا ملکه آن خواهد گشت.

۷-  دانستن معانی عبارات نمازها و سعی در خواندن اذکار و قرائات نماز با طمأنینه و با تدبر در محتوای آنها.

۸- مطالعه پیرامون احوال اهل بیت علیهم السلام و اولیاء الهی در حال نماز.

۹- مطالعه کتاب هایی که در زمینه نماز نوشته شده (مانند: اسرار نماز شهید ثانی، صلاۀ الخاشعین شهید دستغیب و آداب الصلاۀ و پرواز در ملکوت حضرت امام خمینی ره)

۱۰- خودداری از نگاه و توجه به چیزهای جلب کننده حواس (بهتر است در حال قیام به مهر و در حالت تشهد به دامن و در حالت رکوع به پاها نگاه شود).

خاطرات رهبری

خاطره اول : معامله با خدا

بد نيست من مطلبي را از خودم براي شما نقل كنم.

بنده اگر در زندگي خود در هر زمينه اي توفيقاتي داشته ام، وقتي محاسبه مي كنم، به نظرم مي رسد كه اين توفيقات بايد از يك كار نيكي كه من به يكي از والدينم كرده ام، باشد.

مرحوم پدرم در سن پيري، تقريباً بيست و چند سال قبل از فوتش (كه مرد ۷۰ ساله اي بود) به بيماري آب چشم، كه چشم انسان نابينا مي شود، دچار شد. بنده آن وقت در قم بودم. تدريجاً در نامه هايي كه ايشان براي ما مي نوشت، اين روشن شد كه ايشان چشمش درست نمي بيند. من به مشهد آمدم و ديدم چشم ايشان محتاج دكتر است. قدري به دكتر مراجعه كردم و بعد براي تحصيل به قم برگشتم، چون من از قبل ساكن قم بودم. باز ايام تعطيل شد و من مجدداً به مشهد رفتم و كمي به ايشان رسيدگي كردم  دوباره براي تحصيلات به قم برگشتم. معالجه پيشرفتي نمي كرد. در سال ۴۳ بود كه من ناچار شدم ايشان را به تهران بياورم؛ چون معالجات در مشهد جواب نمي داد. اميدوار بودم كه دكترهاي تهران چشم ايشان را خوب خواهند كرد. به چند دكتر كه مراجعه كردم، ما را مأيوس كردند. گفتند: «هر دو چشم ايشان معيوب شده و قابل معالجه و قابل اصلاح نيست.» البته بعد از دو، سه سال، يك چشم ايشان معالجه شد و تا آخر عمر هم چشمشان مي ديد. اما در آن زمان مطلقاً نمي ديد و بايد دستشان را مي گرفتيم و راه مي برديم. لذا براي من غصه درست شده بود. اگر پدرم را رها مي كردم و به قم مي آمدم، ايشان مجبور بود گوشه اي در خانه بنشيند و قادر به مطالعه و معاشرت و هيچ كاري نبود و اين براي من، خيلي سخت بود. ايشان با من هم يك انس به خصوصي داشت؛ با برادرهاي ديگر اين قدر انس نداشت. با من دكتر مي رفت و برايش آسان نبود كه با ديگران به دكتر برود. بنده وقتي نزد ايشان بودم، برايشان كتاب مي خواندم و با هم بحث علمي مي كرديم، از اين رو با من مأنوس بود، برادرهاي ديگر اين فرصت را نداشتند و يا نمي شد.

به هر حال، من احساس كردم كه اگر ايشان را در مشهد تنها رها كنم و خودم برگردم و به قم بروم، ايشان به يك موجود معطل و از كار افتاده تبديل مي شود، و اين مسئله براي ايشان بسيار سخت بود. براي من هم خيلي ناگوار بود. از طرف ديگر، اگر مي خواستم ايشان را همراهي كنم و از قم دست بردارم، اين هم براي من غير قابل تحمل بود؛ زيرا كه با قم انس گرفته بودم و تصميم گرفته بودم تا آخر عمر در قم بمانم و از قم خارج نشوم.

اساتيدي كه من از آن زمان داشتم – به خصوص بعضي از آنها – اصرار داشتند كه من از قم نروم. مي گفتند اگر تو در قم بماني، ممكن است كه براي آينده مفيد باشي. خود من هم خيلي دلبسته بودم كه در قم بمانم. بر سر يك دو راهي گير كرده بودم. اين مسئله در اوقاتي بود كه ما براي معالجه ايشان به تهران آمده بوديم. روزهاي سختي را من در حال ترديد گذراندم.

يك روز خيلي ناراحت بودم و شديداً در حال ترديد و نگراني و اضطراب به سر مي بردم. البته تصميم من بيشتر بر اين بود كه ايشان را به مشهد ببرم و در آنجا بگذارم و به قم برگردم. اما چون برايم خيلي سخت و ناگوار بود، به سراغ يكي از دوستانم كه در همين چهارراه حسن آباد تهران منزلي داشت، رفتم. مرد اهل معنا و آدم با معرفتي بود. ديدم دلم خيلي تنگ شده، تلفن كردم و گفتم: «شما وقت داريد كه من پيش شما بيايم» گفت: «بله» عصر تابستاني بود كه من به منزل ايشان رفتم و قضيه را گفتم. گفتم كه خيلي دلم گرفته و ناراحتم و علت ناراحتي من هم همين است؛ از طرفي نمي توانم پدرم را با اين چشم نابينا تنها بگذارم، برايم سخت است. از طرفي هم اگر بنا باشد پدرم را همراهي كنم، من دنيا و آخرتم را در قم مي بينم و اگر اهل دنيا باشم، دنياي من در قم است، اگر اهل آخرت هم باشم، آخرت من در قم است. دنيا و آخرت من در قم است. من بايد از دنيا و آخرتم بگذرم كه با پدرم بروم و در مشهد بمانم.

يك تأمل مختصري كرد و گفت: «شما بيا يك كاري بكن و براي خدا از قم دست بكش و برو در مشهد بمان. خدا دنيا و آخرت تو را مي تواند از قم به مشهد منتقل كند.»

من يك تأملي كردم و ديدم عجب حرفي است، انسان مي تواند با خدا معامله كند. من تصور مي كردم دنيا و آخرت من در قم است. اگر در قم مي ماندم، هم به شهر قم علاقه داشتم، هم به حوزه قم هم علاقه داشتم، و هم به آن حجره اي كه در قم داشتم، علاقه داشتم. اصلاً از قم دل نمي كندم و تصورم اين بود كه دنيا و آخرت من در قم است.

ديدم اين حرف خوبي است و براي خاطر خدا پدر را به مشهد مي برم و پهلويش مي مانم. خداي متعال هم اگر اراده كرد، مي تواند دنيا و آخرت من را از قم به مشهد بياورد.

تصميم گرفتم، دلم باز شد و ناگهان از اين رو به آن رو شدم؛ يعني كاملاً راحت شدم و همان لحظه تصميم گرفتم و با حال بشّاش و آسودگي به منزل آمدم. والدين من ديده بودند كه من چند روزي است ناراحتم، تعجب كردند كه من بشّاشم. گفتم: «بله من تصميم گرفتم كه به مشهد بيايم.» آنها هم اول باورشان نمي شد، از بس اين تصميم را امر بعيدي مي دانستند كه من از قم دست بكشم. به مشهد رفتم و خداي متعال توفيقات زيادي به ما داد. به هر حال، به دنبال كار و وظيفه ي خود رفتم. اگر بنده در زندگي توفيقي داشتم، اعتقادم اين است كه ناشي از همان برّي است كه به پدر، بلكه به پدر و مادرم انجام داده ام. اين قضيه را گفتم براي اينكه شما توجه بكنيد كه مسأله چقدر در پيشگاه پروردگار مهم است.

 منبع :(جزوه درس اخلاق، انتشارات نمايندگي ولي فقيه در سپاه پاسداران ولي امر، چاپ خرداد ۷۱)


خاطره دوم : اول فرصت كار بدهید بعد انتقاد كنید

من عقيده‌ام اين است كه از همه‌ى دولتها و از جمله دولتى كه منتخب است و ان‌شاءالله تا يكى دو هفته‌ى ديگر رسماً تشكيل و مشغول كار خواهد شد، بايد حمايت كرد، بايد كمك كرد، بايد همكارى كرد. دوستان گفتند كه اگر اينجور باشد، ما حمايت ميكنيم؛ اگر اينجور باشد، انتقاد ميكنيم. البته من با انتقاد مخالفتى ندارم، منتها توجه شود كه اولاً انتقاد با عيبجوئى فرق ميكند؛ ثانياً بايد  فرصتى براى كار به ‌وجود بيايد. من در مورد اين دولتى هم كه امروز سر كار است، در هشت سال قبل به بعضى‌ها كه هى ميخواستند انتقاد كنند، گفتم بگذاريد يك مقدارى وقت بگذرد و فرصتى و فضائى در اختيار اين دولت قرار بگيرد، تحركى پيدا كند، بعد اگر چنانچه انتقاد داشتيد، انتقاد را شروع كنيد؛ عجله نكنيد در شروع انتقاد. در مورد اين دولت و همه‌ى دولتها، ما همين نظر را داريم. ما معتقديم دولتها مسئوليتهاى سنگينى دارند، كارشان واقعاً سخت است؛ اداره‌ى كشور در بخش قوه‌ى مجريه، حقيقتاً كار دشوارى است؛ بايد همه كمك كنند. هيچ كس هم از ضعف خالى نيست. من به خودم نگاه ميكنم، ضعفهاى فراوانى را در خودم مشاهده ميكنم. طلبه‌ها گاهى كه كسى يك چيزى ميگويد، ميگويند آقا قياس به نفس نكن. بنده قياس به نفس ميكنم. به خودم نگاه ميكنم، ضعفهاى فراوانى را در خودم مشاهده ميكنم؛ ميگويم همه همين جورند. همه ضعفهائى دارند، قوّتهائى دارند، مشكلاتى دارند؛ بنابراين نبايد انسان توقعات را به قدرى بالا ببرد كه از توان منطقى خارج باشد؛ نه، بايد واقعيتها را ديد، مشكلات را مشاهده كرد و كمك كرد و دعا كرد كه خداى متعال ان‌شاءالله به اين دولت - و هر دولتى - كمك كند تا بتوانند ان‌شاءالله كارهايشان را انجام دهند؛ و مجموعه‌ى نيروهاى فعال سياسى و دانشجوئى و كارى و مديريتهاى مختلف بتوانند ان‌شاءالله دست به دست هم بدهند و كارها را پيش ببرند.


منبع : بيانات در ديدار دانشجويان‌ ۰۶/۰۵/۱۳۹۲


خاطره سوم :

پاسخ امام خمینی (ره) به سؤال حضرت آیت‌الله العظمی امام خامنه‌ای (مدظله العالی)

اين مناجات شعبانيّه يك تحفه‌اى است كه در اختيار ما قرار داده شده است. خب ما دعا خيلى داريم، همه‌ى اين دعاها هم پر از مضامين عالى است، امّا بعضى يك برجستگى خاصّى دارند. من از امام بزرگوار رضوان‌الله‌عليه سؤال كردم، گفتم در ميان اين دعاهايى كه از ائمّه عليهم‌السّلام رسيده است، شما به كدام دعا بيشتر علاقه‌منديد و دلبسته‌ايد؟ فرمودند به دعاى كميل و مناجات شعبانيّه؛ به اين دو دعا. امام يك دلِ متوجّه به خدا بود، اهل توسّل بود، اهل تضرّع بود، اهل خشوع بود، اهل اتّصال با مبدأ بود؛ وسيله‌ى بهتر در چشم او، اين دو دعا بود: دعاى كميل، مناجات شعبانيّه. وقتى انسان مراجعه ميكند به اين دو دعا، دقّت ميكند، مى‌بيند چقدر هم شبيه همند اين دو دعا؛ شباهتهاى زيادى به هم دارند؛ مناجات انسان خاشع، مناجات انسان متوكّل به خدا؛ كَاَنّى بِنَفسى واقِفَةٌ بَينَ يَدَيك، وَ قَد اَظَلها حُسنُ تَوَكُّلى عَلَيك، فَقُلتَ ما اَنتَ اَهلُه، وَ تَغَمَّدتَنى بِعَفوِك؛ اميد، اميد به مغفرت الهى، به رحمت الهى، به توجّه الهى، بلندهمّتىِ در درخواست از پروردگار؛ اِلهى هَب لى كَمالَ الانقِطاعِ اِلَيك، و اَنِر اَبصارَ قُلوبِنا بِضياءِ نَظَرِها اِلَيك.


منبع : بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم ۲۲/۰۳/۱۳۹۲


با سلام

خدمت همۀ عزیزانی که این مطلب رو خوندند دیدید و خوندید که آقای مهربون ما چه دید ژرفی نسبت به مسائل کشور دارند و چقدر به شخصیت آدم ها احترام می گذارند همه رو با یک زاویه و با یک دید مقایسه می کنند هیچکس رو در همون وهله اول محکوم به ندانستن و کار بلد نبودن نمی کنند بلکه به همۀ فرصت میدند تا خودشون رو در معرض آزمایش و نظرسنجی ملّت قرار بدند اینه که دشمن همیشه خار و زبون تصمیم های عاقلانۀ رهبر فرزانۀ انقلاب ماست. خیلی ها می خواند با نت ها ، تلگراف ها ، خبرها ،و پالس های منفی که به آقا میدند در تصمیمات رهبری نقش داشته باشند اما خدا همیشه جای حق نشسته و ایشالله که همیشه یار و یاور رهبرمون باشه ، به آقامون کمک میکنه و تصمیمات الهی میگیره که جهانیان انگشت تحیّر رو در دهانشون گاز میگیرند و غبطه داشتن رهبری مثل رهبر ما رو می خورند آقا به مدد الهی و کمک صاحب الزمان (عج) تصمیماتی رو میگیره که در سرنوشت مردم ایران در حال حاضر و نسل آینده خیلی مهمه .

کلام آخر شکسته نفسی آقا رو میبینید خودش رو عقل برتر نمیدونه بلکه إذعان داره که نقص هایی داره اما اینطور نیست این آقا خیلی آقاست.....   

دل نوشته های وداع با ماه خدا

سلام

صدای پای عید می آید و دل مؤمن بر سر دو راهی آمدن عید رمضان و رفتن ماه رمضان بلا تکلیف است ... از آمدن آن یک دل شاد باشد یا از رفتن این یک محزون ؟ عید فطر پاک ترین و عید ترین عید هاست چرا که پاداش یک ماه عبات و شست وشوی جان در نهر پاک رمضان است.

حالا حرفهای دلم رو می خوام با این جملات که فراز هایی از دعای وداع امام سجاد (ع) با ماه رمضان هست براتون بزنم خیلی سخته برام که بگم:

بدرود ای بزرگترین ماه خداوند و ای عید اولیای خدا ...

بدرود ای ماه دست یافتن به آرزوها ...

بدرود ای یاریگر ما که در برابر شیطان یاریمان دادی ...

بدرود ای که هنوز فرا نرسیده از آمدنت شادمان بودیم و هنوز رخت بر نبسته از رفتنت انوهناک...

خداحافظ ای ماه غفران و رحمت

خداحافظ ای ماه عشق و عبادت

خداحافظ ای ماه نزدیک بر آرزوها

خداحافظ ای ماه مهمانی حق تعالی

خداحافظ ای دوریت سخت و جانکاه

خداحافظ ای بهترین ماه الله

 و ..............

همیشه وقتی مهمونی ها تموم میشه ، حس غریبی دارم ...چه برسه به این دفعه که مهمونی خدا داره تموم میشه ...

خداوندا تو را شاکریم که یک ماه میهمان تو بودیم و این اجازه را به ما دادی تا سحرها عاشقانه با تو سخن بگوئیم .

خدایا خیلی سعی کردم قدر این مهمونی رو بدونم ولی بازم احساس می کنم نتونستم ...  اما منو به کرمت ببخش.

خدایا به ما توفیق ده تا از دسترنج یک ماه ی خود را در رمضان ، از این به بعد هم حفظ کنیم.

پروردگارا خروج از ماه مبارک را برای ما مقارن با خروج از تمامی گناهان قرار بده.

الها به ما توفیق ده که سال دیگه هم مهمون تو باشم.

امّا گذشته از همۀ این حرفها ........

تا ز رویت گرفته ام روزه

جز به یادت نکرده ام افطار

چقدر سخت است که این عزیزترین عید را بدون آن عزیزترین غایب از نظر بگذرانیم.

اللهم عجل لولیک الفرج

عید فطر

معناي عيد

۱. عيد از عود و برگشته است، برگشت به فطرت و خواسته‏هاي فطري و طبيعي انسان كه طبعاً علاقه به كمال و نور و سعادت و خوشي دارد، لكن عوارض و حوادث همچون ابرهاي تيره و مانع و او رااز مسير دور مي‏كند، برگشت و عود به آن حالت اولّي راعيد مي‏گويند.

۲. كتاب هاي لغت مي‏گويند:

عيد ما يعاد مرّة بعد اخري، يستعمل في كل يوم فيه مسرّة.

۳. ابن اعرابي مي‏گويد:

سمي العِيدُ عيداً لانه يعود كل سنة بِفَرَحٍ مُجَدَّد.   "لسان العرب، ج ۳، ص ۳۱۹"

۴. المنجد:

كل يوم فيه جمع او تذكر لذي فضل او حادثة مهمّة.

معيارهاي عيد

عيد بشر آن وقتي است كه انسان ها نو بشوند، عوض بشوند، نه آنكه درختان لباس نو بپوشند، آن انساني كه در طول يك ماه رمضان آلودگي ها، خاك‏روبه‏ها، سياهي ها را از خود زدود و واقعاً متحول شد، بايد در روز اول شوّال عيد بگيرد.

آن انساني كه در اردوي چند روزه حج و باتروك حج اراده‏اش قوي و رفتارش منظم شده و روح اطاعت دراو تقويت شده و با طواف و سعي و عرفات و مني و رمي جمرات اعمال ابراهيم را تكرار مي‏كند و پاجاي پاي اولين پرچم دار توصيه، ابراهيم بت شكن مي‏گذارد. ابراهيمي كه به بت و بتخانه حمله مي‏كند، پيش از آنكه دشمن بفهمد سنگر دشمن رامي گيرد و به درون آتش مي‏رود، فرزندش را قرباني مي‏كند، آيات سماوات و ارض به او ارائه مي‏شود.

آري، يك چنين انساني كه اين دوره خودسازي را گذرانده و نو شده بايد عيد بگيرد.   "مسلم بن عقيل، ص۳۶۵"

۲-نو شدن سال

۳-دگرگوني و تحولات سياسي، اقتصادي و......

ادامه نوشته

ما می‌توانیم

امام «ما می‌توانیم» را به مردم منتقل كرد

امام خمینی قبل از آنكه «ما ميتوانيم» را به مردم ايران تلقين كند و تعليم دهد، «ما ميتوانيم» را در وجود خود زنده كرد؛ اعتقاد خود را به توانائى شخصيتى خود، به معناى حقيقى كلمه، به مظهر بروز و ظهور رساند. در روز عاشوراى سال ۴۲ امام در عين غربت، در ميان طلاب و مردم قم در مدرسهى فيضيه، محمدرضا شاه را كه با اتكاى آمريكا و قدرتهاى خارجى، به طور بىقيد و شرط و بىمهارى بر كشور حكومت ميكرد، تهديد كرد كه اگر اينجور حركت كنى، اين راه را ادامه دهى، من به مردم ايران خواهم گفت تو را از ايران بيرون كنند! اين را چه كسى ميگويد؟ يك روحانى ساكن در قم، بدون سلاح، بدون تجهيزات، بدون پول، بدون پشتوانهى بينالمللى؛ فقط به اتكاء ايمان به خدا و اعتماد به نفس، كه ميتواند در اين ميدان بايستد. آن روزى كه امام از تبعيد برگشت، در همين بهشت زهرا دولت بختيار را تهديد كرد و با صداى بلند گفت: من توى دهن دولت بختيار ميزنم، من دولت تعيين ميكنم. اين، اعتماد به نفس بود. امام به خود و به نيروى خود و به توانائىهاى خود ايمان و باور داشت. همين باور به خود، در عمل امام، در گفتار امام، به ملت ايران منتقل شد.

منبع : بیانات در مراسم بیست و چهارمین سالروز رحلت حضرت امام خمینی ۱۳۹۲/۰۳/۱۴

کتاب هایی پیرامون زندگی مقام معظم رهبری

همۀ مردم آرزو دارند که از زندگی خصوصی و از احوالات درونی زمام داران حکومتشون اطلاع داشته باشند در ادمۀ مطالب گوشه ای از سخنان و زندگی مقام معظم رهبری رو براتون به زبان قلم به تصویر کشیدم حالا اگه دوست دارید بیشتر بدونید به منابع زیر مراجعه کنید.

آیت الله امام خامنه ای (مدظله العالی) معتقدند که مردم را باید عملاً به ساده زیستی دعوت نمود . خودشان در صف مقدم این دعوت هستند. ایشان در مناسبتهای خاصی که برنامۀ خواندن صیغۀ عقد دارند ، قبل از اجرای عقد ، حدود یک ربع ، عروس و داماد و خانواده های آن ها را به رعایت صرفه جویی دعوت می نمایند و می فرمایند :

خرج های گزاف نداشته باشید تشریفات و ریخت پاشنداشته باشید. خود آقا هم در زندگی خصوصی شان،دقیقاً همین طور عمل می کنند. معظم له نه حقوق از جایی دریافت می کنند و نه از وجوهاتی که از اطراف و اکناف خدمت ایشان می آ ید،برای زندگی شخصی خود استفاده می کنند.زندگی ایشان از طریق هدایا و نذوراتی است که علاقه مندان و ارادتمندان معظم له تقدیم می کنند.

فرزندان آقا هم همین طور زندگی می کنند و همین سادگی و ساده زیستی را دارند. مقام معظم رهبری دارای ۶فرزند ۴ پسر و۲ دختر هستند. چهار پسر ایشان همه تحصیل کرده حوزه ودانشگاه بوده و به کارهای تحقیقی ، و پژوهشی و تبلیغی مشغول می باشند و با توجه به مخالفت و منع جدی مقام معظم رهبری هیچ گونه شغل یا کار اجرایی و سیاسی ندارند. و به صورت ساده و در سطح پایین ترین اقشار جامعه زندگی می کنند.

برای آگاهی بیشتر با ویژگی ها و زندگینامه مقام معظم رهبری به کتاب قصه آفتاب ، انتشارات مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، ۱۳۸۱ که زندگنامه مقام معظم رهبری از زبان معظم له است و کتاب زندگینامه مقام معظم رهبری تهران : انتشارات مؤسسه فرهنگی قدر ولایت مراجعه نمایید.

جهت آشنایی با جلوه هایی از زندگی مقام معظم رهبری میتوانید به منابع ذیل مراجعه نمایید :

۱. پرتوی از خورشید ، علی ، شیرازی ، بوستان کتاب قم ۱۳۸۲

۲. حکایت نامه سلاله زهرا(س)،حسن صدری مازندرانی،انتشارات مشهور،۱۳۸۱

۳. زندگینامه مقام معظم رهبری مؤسسه فرهنگی قدر ولایت ۱۳۷۹

۴. در سایه خورشید ، هادی قطبی ، مؤسسه فرهنگی خادم الرضا (ع) ۱۳۸۱

۵. خورشید انقلاب تیپ امام صادق (ع)

 

منبع : نرم افزار پرسمان ، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاها

زندگینامه حضرت آيت‌الله‌ العظمی امام خامنه‌ای (مدظله العالی)

رهبری انقلاب بر خلاف بسیاری از مقامات عالی رتبه کشورهای مختلف ، همیشه در شرایطی کاملاً عادی و ساده زندگی کرده اند و به گفتۀ کسانی که با ایشان ارتباط بیشتری دارند ، زندگی او در پایین ترین سطح و با کم ترین امکانات است و مانند معمولی ترین افراد جامعه زندگی می کند.

معظم له علاوه بر این که از یک زندگی معمولی سطح پایین بهره مبرند ، دائماً به مسئولان سفارش می کنند : مواظب زندگی خود باشید ، اسراف نکنید.

این گوشه ای از زندگی معظم له است به اعتقاد بنده چند بار هم که شده زندگینامۀ رهبر را باید خواند تا با زوایای مختلف زندگی رهبر آشنا بشویم و یک نکته دیگر اینکه ، غیر از اینکه زندگی آقا را مطالعه کنیم با کتاب های نوشته شده و منتشر شده توسط آقا و به قلم آقا و نهاد رهبری آشنا باشیم و مطالعات این قبیل کتابها را هم از دست ندهیم  و صد البته بالاتر از همۀ اینها صحبتهای آقا را در مناسبتهای مختلف کاملاً گوش کنیم ببینم که آقا برای پیمودن مسیر زندگی ، انقلاب ، اجتماع و خیلی از چیزهای دیگری که ما و جامعه نیازمند آنیم چه رهنمودهایی دارند تا به آنها جامۀ عمل بپوشانیم و به سر منزل مقصود و سعادت برسیم.

مدینۀ فاضله با گوش دادن و عمل کردن به صحبت های آقا فراهم میشه.

در ادامۀ قسمتهای مختلف این مجموعه در روزها بعد إنشاءالله کتابهایی را معرفی می کنم تا با تهیۀ و مطالعۀ آنها  به پاسخ خیلی از سوالات ذهنتان برسید . ضمناً می توانید با در میان گذاشتن انتقادات وپیشنهاداتان ما را در هر چه بهتر إرائه کردن مطالبمان یاری کنید.

زندگی رهبر را به اختصار در ذیل همین مطلب برایتان گذاشتم انشاء الله مفید فایده قرار بگیره .

التماس دعا


زندگینامه حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای(مدظله العالی)

رهبر عاليقدر حضرت آيت الله سيد على خامنه اى فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمين حاج سيد جواد حسينى خامنه‌اى، در ۱۳۱۸ شمسی برابر ۱۳۵۸ قمرى در مشهد مقدس چشم به دنيا گشود. ايشان دومين پسر خانواده هستند. زندگى سيد جواد خامنه اى مانند بيشتر روحانيون و مدرسّان علوم دينى، بسيار ساده بود. همسر و فرزندانش نيز معناى عميق قناعت و ساده زيستى را از او ياد گرفته بودند و با آن خو داشتند.
رهبر بزرگوار در ضمن بيان نخستين خاطره هاى زندگى خود از وضع و حال زندگى خانواده شان چنين مى‌گويند:
«پدرم روحانى معروفى بود، امّا خيلى پارسا و گوشه گير... زندگى ما به سختى مى گذشت. من يادم هست شب هايى اتفاق مى افتاد كه در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براى ما شام تهيّه مى كرد و... آن شام هم نان و كشمش بود.»
امّا خانه اى را كه خانواده سيّد جواد در آن زندگى مى كردند، رهبر انقلاب چنين توصيف مى كنند:
«منزل پدرى من كه در آن متولد شده ام، تا چهارـ پنج سالگى من، يك خانه ۶۰ـ ۷۰مترى در محّله فقير نشين مشهد بود كه فقط يك اتاق داشت و يك زير زمين تاريك و خفه اى! هنگامى كه براى پدرم ميهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر اين كه روحانى و محل مراجعه مردم بود، ميهمان داشت) همه ما بايد به زير زمين مى رفتيم تا مهمان برود. بعد عدّه اى كه به پدر ارادتى داشتند، زمين كوچكى را كنار اين منزل خريده به آن اضافه كردند و ما داراى سه اتاق شديم.»
رهبرانقلاب از دوران كودكى در خانواده اى فقير امّا روحانى و روحانى پرور و پاك و صميمی، اينگونه پرورش يافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سيد محمد به مكتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را ياد بگيرند. سپس، دو برادر را در مدرسه تازه تأسيس اسلامى «دارالتعّليم ديانتى» ثبت نام كردند و اين دو دوران تحصيل ابتدايى را در آن مدرسه گذراندند.


در حوزه علميه

ايشان از دوره دبيرستان، خواندن «جامع المقدمات» و صرف و نحو را آغاز كرده بود. سپس از مدرسه جديد وارد حوزه علميه شد و نزد پدر و ديگر اساتيد وقت ادبيات و مقدمات را خواند.
درباره انگيزه ورود به حوزه علميه و انتخاب راه روحانيت مى گويند: «عامل و موجب اصلى در انتخاب اين راه نورانى روحانيت پدرم بودند و مادرم نيز علاقه مند و مشوّق بودند».
ايشان كتب ادبى ار قبيل «جامع المقدمات»، «سيوطى»، «مغنى» را نزد مدرّسان مدرسه «سليمان خان» و «نوّاب» خواند و پدرش نيز بر درس فرزندانش نظارت مى كرد. كتاب «معالم» را نيز در همان دوره خواند. سپس «شرايع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقدارى را نزد مرحوم «آقا ميرزا مدرس يزدى» و رسائل و مكاسب را در حضور مرحوم حاج شيخ هاشم قزوينى و بقيه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواند و دوره مقدمات و سطح را بطور كم سابقه و شگفت انگيزى در پنچ سال و نيم به اتمام رساند. پدرش مرحوم سيد جواد در تمام اين مراحل نقش مهّمى در پيشرفت اين فرزند برومند داشت. رهبر بزرگوار انقلاب، در زمينه منطق و فلسفه، كتاب منظومه سبزوار را ابتدا از «مرحوم آيت الله ميرزا جواد آقا تهرانى» و بعدها نزد مرحوم «شيخ رضا ايسى» خواندند.


 در حوزه علميه نجف اشرف

آيت الله خامنه اى كه از هيجده سالگى در مشهد درس خارج فقه و اصول را نزد مرجع بزرگ مرحوم آيت الله العظمى ميلانى شروع كرده بودند. در سال ۱۳۳۶ به قصد زيارت عتبات عاليات، عازم نجف اشرف شدند و با مشاهده و شركت در درسهاى خارج مجتهدان بزرگ حوزه نجف از جمله مرحوم سيد محسن حكيم، سيد محمود شاهرودى، ميرزا باقر زنجانى، سيد يحيى يزدى، و ميرزا حسن بجنوردى، اوضاع درس و تدريس و تحقيق آن حوزه علميه را پسنديدند و ايشان را از قصد خود آگاه ساختند. ولى پدر موافقت نكرد. پس از مدّتى ايشان به مشهد باز گشتند.


 در حوزه علميه قم

آيت الله خامنه اى از سال ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۳ در حوزه علميه قم به تحصيلات عالى در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر بزرگان چون مرحوم آيت الله العظمى بروجردى، امام خمينى، شيخ مرتضى حائرى يزدى وعلـّامه طباطبائى استفاده كردند. در سال ۱۳۴۳ ، از مكاتباتى كه رهبر انقلاب با پدرشان داشتند، متوجّه شدند كه يك چشم پدر به علت «آب مرواريد» نابينا شده است، بسيار غمگين شدند و بين ماندن در قم و ادامه تحصيل در حوزه عظيم آن و رفتن به مشهد و مواظبت از پدر در ترديد ماندند. آيت الله خامنه اى به اين نتيجـه رسيدند كه به خاطر خدا از قــم به مشهد هجرت كنند واز پدرشان مواظبت نمايند. ايشان در اين مـورد مى گويند:
«به مشهد رفتم و خداى متعال توفيقات زيادى به ما داد. به هر حال به دنبال كار و وظيفه خود رفتم. اگر بنده در زندگى توفيقى داشتم، اعتقادم اين است كه ناشى از همان بّرى «نيكى» است كه به پدر، بلكه به پدر و مادر انجام داده ام». آيت الله خامنه اى بر سر اين دو راهى، راه درست را انتخاب كردند. بعضى از اساتيد و آشنايان افسوس مى خوردند كه چرا ايشان به اين زودى حوزه علميه قم را ترك كردند، اگر مى ماندند در آينده چنين و چنان مى شدند!... امّا آينده نشان داد كه انتخاب ايشان درست بوده و دست تقدير الهى براى ايشان سر نوشتى ديگر و بهتر و والاتر از محاسبات آنان، رقم زده بود. آيا كسى تصّور مى كرد كه در آن روز جوان عالم پراستعداد ۲۵ ساله، كه براى رضاى خداوند و خدمت به پدر و مادرش از قم به مشهد مى رفت، ۲۵ سال بعد، به مقام والاى ولايت امر مسلمين خواهد رسيد؟! ايشان در مشهد از ادامه درس دست برنداشتند و جز ايام تعطيل يا مبازره و زندان و مسافرت، به طور رسمى تحصيلات فقهى و اصول خود را تا سال ۱۳۴۷ در محضر اساتيد بزرگ حوزه مشهد بويژه آيت الله ميلانى ادامه دادند. همچنين ازسال ۱۳۴۳ كه در مشهد ماندگار شدند در كنار تحصيل و مراقبت از پدر پير و بيمار، به تدريس كتب فقه و اصول و معارف دينى به طلـّاب جوان و دانشجويان نيز مى پرداختند.


 مبارزات سياسى

آيت الله خامنه اى به گفته خويش «از شاگردان فقهى، اصولى، سياسى و انقلابى امام خمينى (ره) هستند» امـّا نخستين جرقـّه هاى سياسى و مبارزاتى و دشمنى با طاغوت را مجاهد بزرگ و شهيد راه اسلام شهيد «سيد مجتبى نوّاب صفوى» در ذهن ايشان زده است، هنگاميكه نوّاب صفوى با عدّه اى از فدائيان اسلام در سال ۳۱ به مشهد رفته در مدرسه سليمان خان، سخنرانى پر هيجان و بيدار كننده اى در موضوع احياى اسلام و حاكميت احكام الهى، و فريب و نيرنگ شاه و انگليسى و دروغگويى آنان به ملـّت ايران، ايراد كردند. آيت الله خامنه اى آن روز از طـّلاب جوان مدرسه سليمان خان بودند، به شدّت تحت تأثير سخنان آتشين نوّاب واقع شدند. ايشان مى گويند: «همان وقت جرقه هاى انگيزش انقلاب اسلامى به وسيله نوّاب صفوى در من به وجود آمده و هيچ شكى ندارم كه اولين آتش را مرحوم نوّاب در دل ما روشن كرد».


 همراه با نهضت امام خمينى (قدس سره)

آيت الله خامنه اى از سال ۱۳۴۱ كه در قم حضورداشتند و حركت انقلابى واعتراض آميز امام خمينى عليه سياستهاى ضد اسلامى و آمريكا پسند محمد رضا شاه پهلوى، آغاز شد، وارد ميدان مبارزات سياسى شدند و شانزده سال تمام با وجود فراز و نشيب هاى فراوان و شكنجه ها و تعبيدها و زندان ها مبارزه كردند و در اين مسير ازهيچ خطرى نترسيدند. نخستين بار در محرّم سال ۱۳۸۳ از سوى امام خمينى (قدس سره) مأموريت يافتند كه پيام ايشان را به آيت الله ميلانى و علماى خراسان در خصوص چگونگى برنامه هاى تبليغاتى روحانيون در ماه محرّم و افشاگرى عليه سياست هاى آمريكايى شاه و اوضاع ايران و حوادث قم، برسانند. ايشان اين مأموريت را انجام دادند و خود نيز براى تبليغ، عازم شهر بيرجند شدند و در راستاى پيام امام خمينى، به تبليغ و افشاگرى عليه رژيم پهلوى و آمريكا پرداختند. بدين خاطر در ۹ محرّم «۱۲ خرداد ۱۳۴۲ » دستگير و يك شب بازداشت شدند و فرداى آن به شرط اينكه منبر نروند و تحت نظر باشند آزاد شدند. با پيش آمدن حادثه خونين ۱۵ خرداد، باز هم ايشان را از بيرجند به مشهد آورده، تحويل بازداشتگاه نظامى دادند و ده روز در آنجا با سخت ترين شرايط و شكنجه و آزارها زندانى شدند.


 دوّمين بازداشت

در بهمن ۱۳۴۲ - رمضان ۱۳۸۳ - آيت الله خامنه اى با عدّه اى از دوستانشان براساس برنامه حساب شده اى به مقصد كرمان حركت كردند. پس از دو ـ سه روز توقف در كرمان و سخنرانى و منبر و ديدار با علما و طلـّاب آن شهر، عازم زاهدان شدند. سخنرانى ها و افشاگرى هاى پرشور ايشان بويژه درايـّام ششم بهمن ـ سالگرد انتخابات و رفراندوم قلـّابى شاه ـ مورد استقبال مردم قرار گرفت. در روزپانزدهم رمضان كه مصادف با ميلاد امام حسن (ع) بود، صراحت و شجاعت و شور انقلابى ايشان در افشاگرى سياستهاى شيطانى و آمريكايى رژيم پهلوى، به اوج رسيد و ساواك شبانه ايشان را دستگير و با هواپيما روانه تهران كرد. رهبر بزرگوار، حدود دو ماه ـ به صورت انفرادى ـ در زندان قزل قلعه زندانى شدند و انواع اهانت ها و شكنجه ها را تحمّل كردند.


 سوّمين و چهارمين بازداشت

كلاسهاى تفسير و حديث و انديشه اسلامى ايشان در مشهد و تهران با استقبال كم نظير جوانان پرشور و انقلابى مواجه شد. همين فعاليت ها سبب عصبانيت ساواك شد و ايشان را مورد تعقيب قرار دادند. بدين خاطر در سال ۱۳۴۵ در تهران مخفيانه زندگى مى كردند و يك سال بعد ـ ۱۳۴۶ ـ دستگير و محبوس شدند. همين فعاليّت هاى علمى و برگزارى جلسات و تدريس و روشنگرى عالمانه و مصلحانه بود كه موجب شد آن بزرگوار بار ديگر توسط ساواك جهنّمى پهلوى در سال ۱۳۴۹ نيز دستگير و زندانى گردند.


 پنجمين بازداشت

حضرت آيت الله خامنه اى «مد ظله» درباره پنجمين بازداشت خويش توسط ساواك مى نويسد:
«از سال ۴۸ زمينه حركت مسلحانه در ايران محسوس بود. حساسيّت و شدّت عمل دستگاههاى جارى رژيم پيشين نيز نسبت به من، كه به قرائن دريافته بودند چنين جريانى نمى تواند با افرادى از قبيل من در ارتباط نباشد، افزايش يافت. سال ۵۰ مجدّداً و براى پنجمين بار به زندان افتادم. برخوردهاى خشونت آميز ساواك در زندان آشكارا نشان مى داد كه دستگاه از پيوستن جريان هاى مبارزه مسلـّحانه به كانون هاى تفـّكر اسلامى به شدّت بيمناك است و نمى تواند بپذيرد كه فعاليّـت هاى فكرى و تبليغاتى من در مشهد و تهران از آن جريان ها بيگانه و به كنار است. پس از آزادى، دايره درسهاى عمومى تفسير و كلاسهاى مخفى ايدئولوژى و... گسترش بيشترى پيدا كرد».


 بازداشت ششم

در بين سالهاى ۱۳۵۰ ـ ۱۳۵۳ درسهاى تفسير و ايدئولوژى آيت الله خامنه اى در سه مسجد «كرامت» ، «امام حسن» و «ميرزا جعفر» مشهد مقدس تشكيل مىشد و هزاران نفر ازمردم مشتاق بويژه جوانان آگاه و روشنفكر و طلـّاب انقلابى و معتقد را به اين سه مركز مى كشاند و با تفكّرات اصيل اسلامى آشنا مى ساخت. درس نهج البلاغـه ايشان از شور و حال ديگـرى برخوردار بود و در جزوه هاى پلى كپى شده تحت عنوان: «پرتوى از نهج البلاغه» تكثير و دست به دست مى گشت. طلـّاب جوان و انقلابى كه درس حقيقت و مبارزه را از محضر ايشان مى آموختند، با عزيمت به شهرهاى دور و نزديكِ ايران، افكار مردم را با آن حقايق نورانى آشنا و زمينه را براى انقلاب بزرگ اسلامى آماده مى ساختند. اين فعاليـّت ها موجب شد كه در دى ماه ۱۳۵۳ساواك بى رحمانه به خانه آيت الله خامنه اى در مشهد هجوم برده، ايشان را دستگير و بسيارى از يادداشت ها و نوشته هايشان را ضبط كنند. اين ششمين و سخت ترين بازداشت ايشان بود و تا پاييز ۱۳۵۴ در زندان كميته مشترك شهربانى زندان بودند. در اين مدت در سلولى با سخت ترين شرايط نگه داشته شدند. سختى هايى كه ايشان در اين بازداشت تحمّل كردند، به تعبير خودشان «فقط براى آنان
كه آن شرايط را ديده اند، قابل فهم است». پس از آزادى از زندان، به مشهد مقدس برگشتند و باز هم همان برنامه و تلاش هاى علمى و تحقيقى و انقلابى ادامه داشت. البته ديگر امكان تشكيل كلاسهاى سابق را به ايشان ندادند.


 در تبعيد

رژيم جنايتكار پهلوى در اواخر سال ۱۳۵۶ ، آيت الله خامنه اى را دستگير و براى مدّت سه سال به ايرانشهر تبعيد كرد. در اواسط سال ۱۳۵۷ با اوجگيرى مبارزات عموم مردم مسلمان و انقلابى ايران، ايشان از تبعيدگاه آزاد شده به مشهد مقدس بازگشتند و در صفوف مقدم مبارزات مردمى عليه رژيم سفـّاك پهلوى قرار گرفتند و پس از پانزده سال مبارزه مردانه و مجاهدت و مقاومت در راه خدا و تحمّل آن همه سختى و تلخى، ثمره شيرين قيام و مقاومت و مبارزه؛ يعنى پيروزى انقلاب كبير اسلامى ايران و سقوط خفـّت بار حكومتِ سراسر ننگ و ظالمانه پهلوى، و برقرارى حاكميت اسلام در اين سرزمين را ديدند.


 در آستانه پيروزى

درآستانه پيروزى انقلاب اسلامى، پيش از بازگشت امام خمينى از پاريس به تهران، «شوراى انقلاب اسلامى» با شركت افراد و شخصيت هاى مبارزى همچون شهيد مطهرى، شهيد بهشتى، هاشمى رفسنجانى و... از سوى امام خمينى در ايران تشكيل گرديد، آيت الله خامنه اى نيز به فرمان امام بزرگوار به عضويت اين شورا درآمد. پيام امام توسط شهيد مطهرى «ره» به ايشان ابلاغ گرديد و با دريافت پيام رهبر كبير انقلاب، از مشهد به تهران آمدند.


 پس از پيروزى

آيت الله خامنه اى پس از پيروزى انقلاب اسلامى نيز همچنان پرشور و پرتلاش به فعاليّت هاى ارزشمند اسلامى و در جهت نزديكتر شدن به اهداف انقلاب اسلامى پرداختند كه همه در نوع خود و در زمان خود بى نظير و بسيار مهّم بودند كه در اين مختصر فقط به ذكر رؤوس آنها مى پردازيم:

٭ پايه گذارى «حزب جمهورى اسلامى» با همكارى و همفكرى علماى مبارز و هم رزم خود: شهيد بهشتى، شهيد باهنر، هاشمى رفسنجانى و... دراسفند ۱۳۵۷ .
٭ معاونت وزارت دفاع در سال ۱۳۵۸ .
٭ سرپرستى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، ۱۳۵۸ .
٭ امام جمعه تهران، ۱۳۵۸ .
٭ نماينده امام خمينی«قدّس سرّه» در شوراى عالى دفاع ، ۱۳۵۹ .
٭ نماينده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى، ۱۳۵۸ .
٭ حضور فعّال و مخلصانه در لباس رزم در جبهه هاى دفاع مقدس، در سال ۱۳۵۹ با شروع جنگ تحميلى عراق عليه ايران و تجاوز ارتش متجاوز صّدام به مرزهاى ايران؛ با تجهيزات و تحريكات قدرت هاى شيطانى و بزرگ ازجمله آمريكا و شوروى سابق.
٭ ترور نافرجام ايشان توسط منافقين در ششم تيرماه ۱۳۶۰ در مسجد ابوذر تهران.
٭ رياست جمهورى؛ به دنبال شهادت محمد على رجايى دومّين رئيس جمهور ايران، آيت الله خامنه اى در مهر ماه ۱۳۶۰ با كسب بيش از شانزده ميليون رأى مردمى و حكم تنفيذ امام خمينى (قدس سره) به مقام رياست جمهورى ايران اسلامى برگزيده شدند. همچنين از سال ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۸ براى دوّمين بار به اين مقام و مسؤوليت انتخاب شدند.
٭ رياست شوراى انقلاب فرهنگ، ۱۳۶۰ .
٭ رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام، ۱۳۶۶ .
٭ رياست شوراى بازنگرى قانون اساسى، ۱۳۶۸ .
٭ رهبرى و ولايت امّت، كه از سال ۱۳۶۸ ، روز چهاردهم خرداد پس از رحلت رهبر كبيرانقلاب امام خمينى (قدس سره) توسط مجلس خبرگان رهبرى به اين مقام والا و مسؤوليت عظيم انتخاب شدند، و چه انتخاب مبارك و درستى بود كه پس از رحلت امام راحل، با شايستگى تمام توانستند امّت مسلمان ايران، بلكه مسلمانان جهان را رهبرى نمايند.

شبی هم سنگ شب قدر

در روایات داریم که کسانی که از اعمال و فضیلت های شب قدر محروم مانده اند از شب بیست و هفتم غافل نمانند که در فضیلت هم سنگ شب قدر می باشد در ذیل اعمال و دعاهایی که در این شب و روز آن وارد شده از کتاب مفاتیح الجنان برایتان نقل می کنیم باشد که مفید فایده قرار گیرد.

اعمال شب بیست و هفتم رمضان

 

۱- غسل در این شب وارد شده است.

۲- منقول است که حضرت امام زین العابدین علیه السلام در این شب این دعا را مکرر مى‏خواند از اول شب تا به آخر شب:

 

اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی التَّجَافِیَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَةَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ الاسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ

 

«بار خدايا دوری گزیدن از خانۀ غرور و فریب (دنیا) را روزی من فرما و هم بازگشت به سوی خانۀ جاویدان (آخرت) و هم آمادگی برای مرگ را پیش از فرا رسیدنش روزی من گردان».

 

۳- دعاى شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان


 

یا مآدَّ الظِّلِّ وَلَوْ شِئْتَ لَجَعَلْتَهُ ساکِناً وَجَعَلْتَ الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلیلاً ثُمَّ قَبَضْتَهُ [اِلَیْکَ] قَبْضاً یَسیراً یا ذَاالْجُودِ وَالطَّوْلِ وَالْکِبْرِیآءِ وَالاْلاءِ لا اِلـهَ إلاّ اَنْتَ عالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهادَةِ الرَّحْمنُ الرَّحیمُ لا إلهَ إلاّ اَنْتَ یا قُدُّوسُ یا سَلامُ یا مُؤْمِنُ یامُهَیْمِنُ یا عَزیزُ یاجَبّارُ یا مُتَکَبِّرُ یا اَللهُ یا خالِقُ یا بارِئُ یا مُصَوِّرُ یا اَللهُ یا اَللهُ یا اَللهُ لَکَ الاَْسْمآءُ الْحُسْنى وَالاَْمْثالُ الْعُلْیا وَالْکِبْرِیاءُ وَالاْلاءُ اَسْئَلُکَ اَنْ تُصَلِّى عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد وَاَنْ تَجْعَلَ اسْمى فى هذِهِ اللَّیْلَةِ فِى السُّعَدآءِ وَرُوحى مَعَ الشُّهَدآءِ وَاِحْسانى فى عِلِّیّینَ وَاِسآئَتى مَغْفُورَةً وَاَنْ تَهَبَ لى یَقیناً تُباشِرُ بِهِ قَلْبى وَایماناً یُذْهِبُ الشَّکَّ عَنّى وَتُرْضِیَنى بِـما قَسَمْتَ لى وَ اتِنا فِى الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِى الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النّارِ الْحَریقِ وَارْزُقْنى فیها ذِکْرَکَ وَشُکْرَکَ وَالرَّغْبَةَ اِلَیْکَ وَالاِْنابَةَ وَالتَّوْبَةَ والتَّوْفیقَ لِما وَفَّقْتَ لَهُ مَحَمَّداً وَ الَ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَعَلَیْهِمْ.

 

۴- دعای روز بیست و هفتم ماه مبارک رمضان

 

أَللّـهُمَّ ارْزُقْنى فيهِ فَضْلَ لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَ صَيِّرْ اُمُورى فيهِ مِنَ الْعُسْرِ اِلَى الْيُسْرِ وَ اقْبَلْ مَعاذيرى وَ حُطَّ عَنّىِ الذَّنْبَ وَ الْوِزْرَ يـا رَؤُفـاً بِعِـبادِهِ الصّـالِحـينَ.

«خدايا در اين ماه، فضيلت شب قدر را روزيم كن، و كارهايم را از سختى به آسانى برگردان، و پوزشهايم را بپذير و گناهان و وِزرهايم را بريز، اى خداى مهربان نسبت به بندگان صالح خويش».

 

منبع : کتاب مفاتیح الجنان

صحبتی برادرانه با رئیس جمهور منتخب جمهوری اسلامی ایران

قبل از هر چیز از حضور حماسی و سیاسی ملّت شریف ایران در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ تشکر مینمایم. و به رئیس جمهور مردمی آقای احمدی نژاد خسته نباشید عرض می نمایم و از زحمات ایشان و همکاران محترمشان که در پیشرفت و اعتلای نظام قدم برداشتند صمیمانه سپاسگذاری مینمایم . و به رئیس جمهور منتخب هم تبریک عرض مینمایم.

حال که این فرصت پیش آمده می خواهم جند کلامی با رئیس جمهور منتخب ایران صحبت کنم .

توصیه و تأکید این حقیر و نصیحت برادرانه ام به رئیس جمهور منتخب ایران حجة الاسلام و المسلمین جناب آقای دکتر حسن روحانی این میباشد که به رهنمود های اندیشمندانۀ رهبر فرزانۀ انقلاب گوش فرا داده و به آن جامۀ عمل بپوشاند و آن را چراغ راه خویش قرار داده و آن را همچون کلیدی برای عبور از تنگناهای مختلف سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و... راه پر پیچ و خم ریاست جمهوری استفاده نماید. و فرمایشات رهبری را سر لوحۀ کارهای خویش قرار دهد. همچنین فراموش نکند که این انقلاب و نظام با خون شهدا آبیاری شده و درخت تنومندی که امروز من وشما به آن افتخار می کنیم و در آن زندگی میکنیم از آنِ خانوادۀ شهدا و جانبازان و ایثارگران و مردم شریف ایران می باشد که در همۀ لحظات حتی در بدترین شرایط اقتصادی و سیاسی با نظام همراه بوده اند. لذا اگر میخواهید خیر دنیا  آخرت را توشه خویش قرار دهید مبادا از مبانی نظام و انقلاب و رهبری سر پیچی کنید. تجربیات رؤسای جمهور قبل را مغتنم شمرده و از آن به نحو احسن استفاده نمایید.کار گشای مشکلات معیشتی و اقتصادی مردم و نظام باشید از رفاه طلبی و اشراف گرایی به دور باشید که مبادا مردم را فراموش کنید. و خیلی از صحبتها وحرفهایی که در این مقوله نمی گنجد بزنم در نگاه های  مردم هست ، در رأی های آنها نهفته هست مبادا کاری کنید که مردم برآشفته شوند و یا پشیمان از ...  

خلاصه نمی خواهم بیش از این کلام را طولانی کنم خلاصۀ کلام مطیع امر رهبری باشید.

والسلام   

 

عکس های تنفیذ نخست وزیر و رؤسای جمهور (جمهوری اسلامی ایران)

اولین تنفیذ

این عکس مربوط به تنفیذ حکم مهندس بازرگانِ ، البته با توضیحات زیر عکس اون رو بخونید و ببینید.

اولین تنفیذ در روزهای پایانی پهلویها

اولین تنفیذ در روزهای پایانی دوره پهلوی و پیش از پیروزی انقلاب توسط حضرت امام خمینی صورت گرفت. در جلسهای که در تاریخ ۱۵ بهمن ۱۳۵۷ در مدرسه رفاه با حضور خبرنگاران تشکیل شد، حکم انتصاب بازرگان بهعنوان نخستوزیر دولت موقت قرائت شد. حضرت امام در این حکم تأکید کرده بودند «جناب آقای مهندس مهدی بازرگان را بنا به پیشنهاد شورای انقلاب، بر حسب حق شرعی و حق قانونی ناشی از آرای اکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران که طی اجتماعات عظیم و تظاهرات وسیع و متعدد در سراسر ایران نسبت به رهبری جنبش ابراز شده است... مأمور تشکیل دولت موقت مینمایم.» این انتصاب بهعنوان اولین انتصاب رسمی در دولت انقلابی ایران، ماهیتی قانونی و شرعی داشت. بر مبنای مدل حکومتی ولایت فقیه، لازم بود تا رئیس دولت مشروعیت خود را از فرمان رهبر که خود نیز دارای مشروعیتی الهی و مورد وفاق ملت بود، کسب کند.


دومین تنفیذ

از اینکه می خوام این عکس رو یعنی رئیس جمهور خائن به ملت و انقلاب و نظام رو تو وبلاگم بگذارم شرمنده هستم ولی برای این که تاریخ تحریف نشه و ماهیت واقعی نظام و انقلاب رو براتون تبیین کنم و بگم براتون که چقدر تنفیذ حکم رئیس جمهوری مهمه و از طرفی هم صحبت های امام ورهبری ، حالا ببینید.

در ۵ بهمن ۵۸ ابوالحسن بنیصدر توانست بهعنوان اولین رئیسجمهور انتخاب شود. حضرت امام که در آن روزها در بیمارستان قلب تهران بستری بودند، برای اینکه روال اداره امور نظام نوپای اسلامی از حرکت نایستد، در همان بیمارستان مراسم تنفیذ بنیصدر را انجام دادند. در مراسم تنفیذ بنیصدر که در تاریخ ۱۵بهمن ۱۳۵۸ و با حضور مقامات کشوری و اعضای شورای انقلاب و خبرنگاران برگزار شد، حضرت امام با اشاره بهجایگاه فقهی و قانونی مسأله تنفیذ فرمودند: «بر حسب آنکه مشروعیت آن (رأی ملت) باید به نصب فقیه جامعالشرایط باشد، اینجانب به موجب این حکم، رأی ملت را تنفیذ و ایشان را به این سمت منصوب نمودم؛ لکن تنفیذ و نصب اینجانب و رأی ملت مسلمان ایران محدود است به عدم تخلف ایشان از احکام مقدسه اسلام و تبعیت از قانون اساسی اسلامی ایران.»

حضرت امام در سخنرانی کوتاه خود بعد از قرائت حکم تنفیذ بنیصدر، بر فانی بودن مقامات دنیوی تأکید کرده و فرمودند: «هر مقامی که برای بشر حاصل میشود، چه مقام‎‎های معنوی و چه مقام‎‎های مادی روزی گرفته خواهد شد و آن روز هم نامعلوم است.».


سومین تنفیذ

رئیسجمهور بعدی شهید رجایی بود که در انتخابات دوم مرداد ۱۳۶۰ بهعنوان رئیسجمهور انتخاب شد. مراسم تنفیذ او ۱۱ مرداد در آستانه عید سعید فطر و در حسینیه جماران برگزار شد. در این پیام حضرت امام با تأکید بر اینکه این تنفیذ تا مادامی باقی است که رئیسجمهور در چهارچوب قانون و شرع عمل کند افزوده بودند: «باید ایشان توجه داشته باشند و از عمل ملت دریافته باشند که ملت دلاور نیز رأی خود را بر این اساس به ایشان دادهاند، و من امیدوارم که در حفظ این امانت الهی و مسئولیتی که ملت برعهده ایشان گذاشته است، با تمام توان کوشش نموده و از آن پاسداری نمایند.»


تنفیذ چهارم و پنجم

پاییز سال ۶۰ آیتالله خامنهای توانست با اکثریت قاطع آراء به ریاستجمهوری انتخاب شود. تنفیذ روز عید سعید قربان در حسینیه جماران برگزار شد. حضرت امام در حکم تنفیذ رئیسجمهور جدید فرمودند: «خداوند متعال بر ما منت نهاد که افکار عمومی را برای انتخاب رئیسجمهوری متعهد و مبارز، در خط مستقیم اسلام و عالِم به دین و سیاست هدایت فرمود اینجانب به پیروی از ملت عظیمالشأن و با اطلاع از مقام و مرتبت متفکر و دانشمند محترم جناب حجتالاسلام آقای سیدعلی خامنهای - آیتالله تعالی- رأی ملت را تنفیذ و ایشان را بهسمت ریاستجمهوری اسلامی ایران منصوب نمودم.»

آیتالله خامنهای بعد از پایان دور اول ریاستجمهوریشان، در دوره چهارم ریاستجمهوری هم پیروز انتخابات شدند. در حکم تنفیذ این دوره تأکید شده بود که «... البته رأی ملت و تنفیذ اینجانب، تا وقتی است که ایشان به تعهد خود و راه مستقیمی که در پیش داشتهاند، باقی باشند و به اسلام و احکام نورانی آن پایبند و طرفدار مظلومان و مستضعفان و محرومان و مخالف ظالمان و ستمگران و مستکبران باشند و با هیچ ظالم مستکبری راه سازش باز نکنند که نمیکنند.»

 


تنفیذ ششم و هفتم

بعد از ارتحال حضرت امام انتخابات پنجمین دوره ریاستجمهوری در مرداد ۶۸ برگزار شد و آقای هاشمی رفسنجانی توانست بهعنوان رئیسجمهور کشور انتخاب شود. مراسم تنفیذ حکم اولین دوره ریاستجمهوری حجتالاسلام والمسلمین هاشمیرفسنجانی در حسینیه جماران برگزار شد. در حکم تنفیذ، ضمن تقدیر از شخصیت و فعالیت‎‎های آقای رفسنجانی در انقلاب تأکید شده بود: «بدیهی است که این رأی و تنفیذ تا زمانی است که ایشان در همین صراط مستقیم - یعنی راه دفاع از اسلام ناب محمدی (صلیاللهعلیه‎‎واله)- و مجاهدت برای تحقق حاکمیت کامل قرآن و عمل به شریعت و طرفداری از محرومین و مستضعفین و کوشش برای ریشهکن کردن فقر و محرومیت و استقرار عدالت اجتماعی راه خود را ادامه دهند که البته چنین خواهد بود.» خرداد ۷۲ ، آقای رفسنجانی توانست مجددا بهعنوان رئیسجمهوری ایران انتخاب شود. آیتاللهالعظمی خامنهای در این مراسم فرمودند: «این فرصت را مغتنم شمرده، رئیسجمهور محترم و برادر گرامی خود را به آنچه توصیه همه انبیا و اولیاء مؤمنین است توصیه میکنم؛ ... مهربانی با بندگان خدا و حُسنِ سلوک با مردم؛ بهخصوص قشرهای ضعیف که نیروهای همیشه در صحنه انقلاب و صمیمیترین یاران آنانند و حفظ موضع مستحکم همیشگی خود در برابر دشمنان و مخالفان و بدخواهان، و نیز به گزینش همکاران و مدیرانی که این معیارها را در آنان بازشناخته و ثبات قدم، استحکام روحیه و استقامت فکر آنان را آزموده باشند.»


تنفیذ هشتم و نهم

روی کار آمدن ناباورانه سیدمحمد خاتمی در خرداد ۷۶ از میان جریانات سیاسی، نکات درسآموز دیگری را نیز در جلسه تنفیذ بههمراه داشت. نکاتی که نشانگر اهمیت صیانت آرای ملت نزد رهبری است. رهبر انقلاب درباره این انتخابات و حواشی آن فرمودند: «از ماه‎‎ها قبل، بعضی از بزرگان و عزیزان و برجستگان کشور، مکرر به من میگفتند که اگر شما به شخص خاصی برای ریاستجمهوری نظر دارید، آن را به ما بگویید تا ما اوضاع و احوال را هموار کنیم و مردم را هدایت نماییم که همان انجام گیرد. من به آن‎‎ها گفتم آنچه من از خدا خواستهام، سی میلیون رأی است.» رهبری در ادامه در حکم خود وظیفه رئیسجمهور و دولت آینده را نیز تلاش در جهت تأمین و استقرار عدالت اجتماعی نامیدند. امری که شاید در دولت‎‎های گذشته آنچنان محقق نشده بود و نیاز به تأکیدی مجدد داشت.

رهبر انقلاب در حکم تنفیذ دومین دوره آقای خاتمی تأکید کردند: «مردم ایران در فضائی آرام و با رفتاری متین و با اکثریتی قاطع و شورانگیز، شخصیتی انقلابی و فرزانه و منتسب به بیت سیادت و علم و تقوا را که اینک چهارسال تجربه مدیریت کلان بر مزایای ایشان افزوده است، به ریاستجمهوری برگزیدند و پایبندی خود را به دین و اخلاق و ارزش‎‎های معنوی و دلبستگی خود را به روحانیت و سیادت نشان دادند. .»


 تنفیذ دهم و یازدهم

پس از پیروزی محمود احمدینژاد در دور دوم انتخابات مراسم تنفیذ وی نیز در تاریخ ۱۲ مرداد ۸۴ برگزار شد. رهبر معظم انقلاب در این حکم تأکید کردند که این انتصاب تا زمان پایبندی رئیسجمهوری به شرع و قانون است و افزودند: «رئیسجمهوری محترم را به توکل به خداوند قادر و اغتنام فرصت زودگذر و اخلاص در عمل و بهکارگیری همه توان خود و بهرهگیری از ظرفیت عظیم انسانی کشور در راه دستیابی به هدف‎‎های والائی که اعلام کردهاند، توصیه میکنم و کمک و هدایت الهی را برای ایشان و همه مسئولان کشور مسألت مینمایم».

در مرداد سال ۸۸ دومین مراسم تنفیذ احمدینژاد برگزار شد. تنفیذی که در آن مسأله مشارکت مردم بیش از همه مشهود بود. رهبری در حکم تنفیذ ایشان فرمودند: «... رأی قاطع و بیسابقه مردم به رئیسجمهور منتخب و محترم، رأی به ویژگیهائی است که کارنامه چهارساله دولت نهم بدانها زینت یافته است و سمت و سوی گرایشهای اکثریتِ بیچون و چرای ملت را آشکار میسازد. این، رأی به گفتمان پربرکت و عزتمدار انقلاب اسلامی است»

 



تنفیذ دوازدهم

حال امروز مردم ایران و جهان منتظر تنفیذ حکم ریاست جمهوری حجة الاسلام و المسلمین جناب آقای دکتر حسن روحانی به دست مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای می باشند.

 

در تمام این مراسمات تنفیذ حکم ها چه از جانب امام راحل و مقام عظمای ولایت رهنمود ها و صحبت هایی ایراد شده که برای نظام و انقلاب و رئیس جمهور منتخب کار ساز بوده و چون مشعل فروزانی راه گشای تمام مسائل داخلی و خارجی نظام مقدس جمهوری اسلامی می باشد.


منبع: سایت های خبری

تنفیذ حکم ریاست جمهوری

براساس قانون پس از اینکه اکثریت مردم در انتخابات به یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری رای داده و وی را به عنوان رئیس‌جمهور انتخاب کردند، بعد از تأیید صحت انتخابات از طرف شورای نگهبان یک مرحله‌ دیگری هم وجود دارد و آن تنفیذ حکم ریاست جمهوری توسط ولی‌فقیه پس از انتخاب مردم است.طبق بند نهم اصل ۱۱۰ قانون اساسی، تنفیذ حکم ریاست‌جمهوری پس از انتخاب مردم از جمله وظایف و اختیارات مقام معظم رهبری است.

مراسم تنفیذ حکم یازدهمین دوره ریاست جمهوری، روز ۱۲ مرداد ۱۳۹۲ در حضور مقام معظم رهبری و طبق سنت همه ساله در حسینیه امام خمینی(ره) برگزار خواهد شد که در این مراسم محمود احمدی‌نژاد به عنوان رئیس‌جمهور سابق، روسای دیگر قوا و مقامات لشکری و کشوری حضور خواهند داشت.

اصل ۱۱۰ قانون اساسی که مربوط به حدود و اختیارات مقام معظم رهبری است، به این موضوع اشاره دارد. در ذیل توجه شما را به مواردی از مواد اصل ۱۱۰ قانون اساسی جلب می کنم . 

ماده ۱- دوره ریاست جمهوری اسلامی ایران چهار سال است و از تاریخ تنفیذ اعتبارنامه بوسیله مقام رهبری آغاز می‌گردد."

ماده ۲- قانون انتخابات ریاست جمهوری نیز تأکید دارد که اعتبارنامه رئیس جمهور توسط شورای نگهبان تهیه و به حضور مقام رهبری تقدیم می‌گردد.

در مراسم تنفیذ حکم رئیس‌جمهور منتخب و پایان کار رئیس‌جمهور مستقر، معمولا کارگزاران نظام، سفرا، وزرا و چهره‌های سیاسی و مذهبی کشور حضور دارند. براساس قانون مراسم تنفیذ در هر دوره، روز ۱۲ مردادماه برگزار و معمولا یک روز بعد مراسم تحلیف رئیس جمهور یا همان مراسم سوگند، در مجلس و با حضور نمایندگان، رؤسای قوای مقننه و قضائیه برگزار می‌‌شود.

طبق روال معمول، در مراسم تنفیذ، رئیس‌جمهور سخنرانی کوتاهی کرده و بعد مقام معظم رهبری حکم ریاست جمهوری رئیس جمهور منتخب را تنفیذ، و رئیس‌جمهور جدید از این جایگاه به سخنرانی پرداخته و در پایان نیز مقام معظم رهبری سخنرانی می‌کنند.